part22

4.1K 655 29
                                    

Jungkook:


به خونه ی قدمیم برگشتم. همون مزرعه ی بزرگ و همون اصطبل... با این تفاوت که اصطبل مثل سابق تمیز نبود. سانگ می گاو بزرگی که از ناچاری از طویله به اصطبل منتقل شده بود دیگه اونجا نبود. بجاش یه الاغ و یه کره الاغ به اونجا بسته شده بودن. از سه تا اسبی که یادم میاد فقط دوتاشون توی اصطبل بودن. و جای خواب من... همونطور دست نخورده و اینبار نزدیک جایگاه الاغ ها بود. یدفعه با مرور خاطراتم اشک توی چشمام حلقه زد. به نون کم و جای خواب افتضاح قانع بودم و سه برابر یه کارگر کار میکردم. مطمئنا اگه یه انسان عادی بودم به هیچوجه نمی تونستم حتی یه سال دووم بیارم. زن و مرد کشاورز با شندین صدای پای ما گوشاشونو تیز کردن و پا به اصبل گذاشتن.


بادیدن من توی اصبل کمی جا خوردن اما بازم اون چهره ی گستاخ و بیشرمشون برگشت: اوه جونگ کوک عزیز تو برگشتی؟ نمیدونی در نبود تو چقدر دلمون برات تنگ شده بود. میبینی جای خوابت هنوز دست نخورده است.


شاید اگه شیش ماه پیش اینطور باهام حرف میزدن خوشحال میشدم و ساده لوحانه جفتک مینداختم! اما الان این حرفاشون فقط برای من یک معنا داشت اونم تحقیر.


&ما این چند وقته خیلی سعی کردیم کسی رو بجای تو بیاریم اما نشد. مجبور شدیم سانگ می رو بفروشیم. برای شخم زدن مبور شدیم این الاغ بی مصرفو بخریم اما همش داره وضعمون بد تر میشه. موقع خوبی برگشتی تا لباسای کارتو حاضر میکنی منم برم ناهار برای بچه ها بپزم.


از خشم لبریز شده بودم.


_شما منو فروختین. اگرم الان اومدم اینجا بخاطر این نیست که دوباره کارگر بی جیره و مواجبتون بشم. میخوام ازدواج کنم. اومدم بهتون ادای احترام کنم.


& بس کن پسرک! از کی تا الان تو روی ما وای میستی؟ اگه فروختیمت به صلاح مزرعه بود. الانم که صحیح و سالم برگشتی!


خنده ی دیوانه واری سر دادم.


+پیشرفت مزرعه تونم دارم میبنم. چی شد نتونستین کارگر بی جیره مواجبی گیر بیارین که سه برابر یه کارگر کار کنه و شب بهش نون خشک بدین و تا آخر سال زنده بمونه؟


&ما تو رو بزرگ کردیم!


+بخاطر همین اومدم ادای احترام کنم.


& راست میگن بچه سر راهی هیچوقت بدرد بخور نیست!


_چقدر پول میخواین؟


صدای تهیونگ بود.


_پرسیدم چقدر میخواین تا دست از سرش بردارین؟


& و شما کی باشین؟


_ من کسیم که اونو خریده. اینکه نمیدونین دارین روی کی صداتونو بلند میکنین مسخره ست. اون برای زمین و کارتون برکت به همراه داشت چون یه بچه ی معمولی نبود. محصول هر سالتون ده برابر اون چیزی بود که میبایست. گاوتون شیر زیادی میداد و حتی کره و دوغ و ماست و پنیرشم بیشتر از حد معمول بود. شما با هدیه ی الهی چطور رفتار کردین؟ تو همچین جای کثیفی نگهش داشتین با اینکه خودتون روی لحاف و تشکای نرم و راحت می خوابیدید و برای خورد و خوراکش از خورد و خوراک گاوتونم کمتر پول خرج میکردید. بیست و یکسال تمام توی این اصطبل بو گندو حبسش کردین در حالیکه نمیدونین نصف پاریس املاک جئونه و اگه پدرش بفهمه با تنها پسرش چکار کردین مطمئنا بهای این طمعکاریتونو می پردازید.

wall breakerOnde histórias criam vida. Descubra agora