Jung kook:
نمیدونم آفتاب از کدوم طرف سر زده که کیم تهیونگ به فکر مبارزه با فساد و اینطور چیزا افتاده. به هر حال امروز با دیدن این قیافه ی داغونش حدس میزنم این یارو اذیتش کرده یا چیزی!
+ ببینم تهیونگ نکنه این یارو اذیتت کرده که میخوای حالشو بگیری؟
_ نه یه چیز خیلی بزرگتر هست. بنظرت کسی میتونه منو اذیت کنه؟
+ چه میدونم مثلا من میتونم خیلی راحت اذیتت کنم نظرت چیه؟
_ مگه اینکه بخوای دیوث بشی و کاری رو انجام بدی که به نفع خودت نیست.
+ منحرف عوضی! کی از اینجور چیزا حرف زد؟! من همینکه باهات حرف نزنم و یا اینکه سرد حرف بزنم تو خود به خود عنت درمیاد. نیازی به این روش های ناجور نیست!
_ نه واقعا ترجیح میدم فعلا حداقل از اینطرف هیچ مشکلی نداشته باشم خودم کلی کار روی سرم ریخته و اینکه بخوام به راه های منت کشی از جئون جونگ کوک فکر کنم... فکر میکنم اون زمان مغزم به کلی رد میده!
+ بینگو! منم همینو میگم باهام مهربون باش واینکه محض رضای خدا یه دوش بگیر! نمیدونم چطور با این سر و وضعت از دروازه رات دادن به داخل قصر!
_ اجازه ی دوش گرفتن ندارم لاب! جین هیونگ گفته اجازه ندارم....
آخرین کلماتش با خالی شدن ظرف آب روی سرش همراه بود.
زبونم بیرون آوردم.
+ ولی من از جین هیونگ دستور نمیگیرم.
_ یاااا تو خرگوش کوچولوی دیوث وایسا ببینم.
دویدم به داخل حموم. هر چیزی رو بجز یه تهیونگ چرکو میشه تحمل کرد.
+ اوموووو تهیونگ شی فک کنم یه کلاغ روی سرت ریده!
درحالیکه به سرش دست میکشید و میپرسید" چی دقیقا کجا؟" سری غیر ثابت دوش حمومو باز کردم و روی سرش گرفتم.
بخاطر شوک ناشی از آب سرد نفس عمیقی کشید.
_ یاااااا جئون جونگ کوک!
+ چیههههه کیم تهیونگ؟؟؟؟!!!
آب تقریبا ولرم شده بود. سر تا پای تهیونگو خیس کرده بودم و با دوش تا وان همراهیش کردم. نمیدونست داره چه اتفاقی میفته و دقیقا توی تله من گیر کرده بود مخصوصا وقتی تعادلشو از دست داد و توی وان افتاد.
_تو یه موذی کوچولوی باهوشی!
+ و توعم نمیخوای دست از اسم گذاشتن روی من برداری!
_ اما من نمیخوام حموم کنم این بر خلاف قوانینه!
+ مشکلی نیست چون قوانین راجع به تحمل یه تهیونگ که بوی خون گندیده میده هیچ چیز ننوشتن! و البته قوانین سوکجینی به من هیچ ربطی ندارن. میتونی با نامجون در این باره صحبت کنی!
YOU ARE READING
wall breaker
Fanfictionجئون جونگ کوک پسری که خانواده ش رهاش کردن و توی یه روستا بزرگ شده و بعد بعنوان برده به پادشاه فروخته میشه... و دقیقا کدوم پادشاه وقتی چوسان روی دست شاهزاده ی خوناشام ارباب کیم میچرخه... کسی که همه از شنیدن اسمش وحشت دارن! و درست وقتیکه کیم تهیونگ می...