Your Fucking Hug -2-

7.7K 814 89
                                    

مادرم با نگرانی صورتمو نوازش کرد.
-مطمعنی که الان حالت خوبه کوک؟ چرا به ما زنگ نزدی؟
به دهن لقیه رز لعنت فرستادم. اون لعنتی رفته بود و داستانو برای مادرم تعریف کرده بود.
(فاک بهت رز... حتما وقتی ببینمت حضوری جبران میکنم.)
لیوان آب میوه رو دستم داد.
-بخور کوک. نباید تو این شرایط به خودت سخت بگیری.
(پوففف... متنفرم ازینکه مص دخترای تجاوز شده باهام رفتار میکنه.)
چشامو چرخوندمو با لجبازی لیوانو توی سینی گذاشتم.
-باور کن من حالم خوبه مامان. از ساعت 6 صب داری بهم غر میزنی و این حالمو بدتر میکنه. گفتم که چیزی نشده، اون عوضی نتونست هیچ غلطی بکنه.
بغض کرد و چونش لرزید. آروم موهامو نوازش کرد.
-دست خودم نیست کوک... حتی تصور اینکه همچین اتفاق ترسناکی برای تک بچم بیفته دیوونم میکنه.
با ناراحتی تن ظریفشو به آغوش کشیدم و نالیدم.
-مامان...
بینیشو بالا کشید و با حالت بانمکی ازم جدا شد.
-خیلی خب... بهتره فیلم هندیش نکنیم. اونجوری تا شب اشکام بند نمیاد.
اروم به لحن کیوتش خندیدم.
از جاش بلند شد و لبخند زد.
-من میرم تا تو یکم استراحت کنی. برای شام صدات میکنم.
باشه ای گفتم و کتاب فیزیکمو از کنار تخت برداشتم. از شانس فاکیم دقیقا فردا امتحان داشتم و حتی یه کلمه ازون کصشرا و نمودارای تخمیو بلد نبودم.
مادرم همراه سینی بیرون رفت و درو بست.
هنوز دو صفحه از اون کتاب غول آسا رو نخونده بودم که جوش آوردم.
(خببب به تخمم چپم که جاذبه‌ی فاکیه سیاره های کونی چقدرهههههه... اصن به یه ورمممم که جرم با شتاب رابطه ی 69 داره... ریدم دهنه اونی که به منه کصمغز گفت برو رشته ی فیزیکککک... محض رضای فاک من حتی تخم چپ نیوتونم نیستممم.)
تند ورق زدم و شمردم که چند صفه مونده.
-فاااااکککک.... 225 صفه ی تخمی موندههه و من حتی همینایی که خوندمم بلد نیستمممم.
با حالتی افسرده کتاب رو گوشه ی تخت پرت کردم.
-احتمالا تنها قسمتی از فیزیک که توش خوب بودم، تبدیل متر به سانتی متر بود.
چشامو بستم و سعی کردم برگردم به حالت از خود راضیه همیشگیم.
(آروم باش کوک... تو عالی ای. درسته که تو فیزیک، شیمی، تاریخ و ادبیات ریدی ولی بجاش تو رسم نمودار کسینوس یه پا استادی... البته که اونم بخاطره کلمه ی مقدسشه.)
دستامو مشت کردم و با غرور به خودم انرژی دارم.
-درسته کوک... اگه تونستی از مرحله ی موشک بازی تو دبیرستان به دانشگاه ملی سئول برسی، حتما همین امتحان چصیم پاس میکنی.
لبخند رضایت بخشی زدمو گوشیمو برداشتم. دلم به شدت برای حرمسرای دلپذیر و دوس دخترای رنگارنگم تنگ شده بود.
صدای کوبیده شدن در اومد.
-پسرم کوک... مهمون داری.
باشه ی آرومی گفتم.
(حتما باز اون رزه دهن لق اومده سوال پیچم کنه یا درباره ی دوست پسر ریچ اند کولش پز بده.)
بی توجه بهش به چت کردن ادامه دادم که صدای در اومد و بعد صدای بم آشناش.
-مزاحم که نشدم؟
با هول صفحه‌ی گوشیو خاموش کردم و به سمتش چرخیدم. با حالت طلبکاری دست به کمرش زده بود و وسط اتاقم وایساده بود. دوباره تموم صحنه های ویدیو های اونشب اومد جلوی چشام.
(فاک پسر، زود جوابشو بده. مگرنه تو یه حرکت بچه هاتو یتیم میکنه.)
با ترس بزاقمو قورت دادم و لبخند زوری زدم.
-ن... نه، اصلا.
جلو اومد و با ژشت خاص همیشگیش گوشه ی تختم نشست.
-حالت بهتره خرگوشک؟
به مهربونیش لبخند زدم.
-اوهوم.
از روی ملافه دستی به رونم کشید و نیشخند زد.
-پس نظرت با یه سکس پرمحتوا چیه؟
با ابروهاش به کتاب فیزیکم اشاره کرد.
-مثلا میتونی همونجور که روی شکم خوابیدی و داری مص یه پسره خوب درستو میخونی، بفاکت بدم.
______________________________________

هر چیزی پر محتواش خوبه🍑😉💦💦💦😈😈😈👅

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

هر چیزی پر محتواش خوبه🍑😉💦💦💦😈😈😈👅

Sexy Master 🍷💙•VkookWhere stories live. Discover now