Fucking Ticket -3-

4.6K 455 141
                                    

با عصبانیت سینشو هول دادم.
-چه بلایی سره بابام آوردی حرومی؟ فکر کردی اون همه بادیگارداش اونجا وایمیسن و نگات میکنن؟
نیشخند زد و لبشو لیسید.
-خوده تو بودی بین یک میلیون دلار پول و وفاداری، کدومشو انتخاب میکردی بیبی، هوم؟
دوباره جلو اومد و مچمو گرفت.
-فقط باهاش کنار بیا هرزه... مگرنه میکشمش.
با بغض دستشو پرت کردم.
-عوضیه پست فطرت، دستت به خانوادم بخوره زندگیتو سیاه میکنم.
سمته کتم دویدم و گوشیمو درآورم. تو قسمت مخاطبام دنبال اسم تهیونگ گشتم، که محکم از دستم قاپیدش.
-اوه، تهیونگ...
نیشخند زد و با لذت نگام کرد.
-شانسمو نگاه کن، دو تا هلوی خوردنی افتادن تو چنگم.
دستامو مشت کردم.
-تهیونگو از کجا میشناسی؟
گوشیو تو دستش تکون داد و روی مبل نشست. با لذت براندازم کرد.
-چن سال پیش کیم یونگی بهم بدهکار بود، در ازاش داداش کوچولوشو بهم تقدیم کرد.
با لذت لبشو لیسید.
-اونموقع شبیه یه بچه ببره مطیع بود که بدنه عسلیش دیوونم میکرد... ولی حالا میبینم که برای خودش زیر خواب گرفته.
با خشم داد زدم.
-حرف دهنتو بفهم... هم تو و هم اون برداره لاشیش، هردوتون لایق مرگین.
ابروشو بالا انداخت.
-با هر کلمت داری انگیزمو بیشتر میکنی پسره ی چموش...
گوشیمو خاموش کرد و گوشه ی اتاق انداخت.
-هر چند که منم قرار نیست از سوراخه تازت بگذرم.
عقب رفتم و کمرمو به دیوار چسبوندم.
-جلو نیا لعنتییی...
رو به روم قرار گرفت و دستشو سمت نیپلام برد. همونطور که باهام بازی میکرد، خندید.
-تهیونگم دقیقا شبیه تو بود... لجباز و چموش... ولی وقتی تا ته کوبیدم توش فقد مثل یه باتمه مطیع چشاشو بست و خودشو تسلیمم کرد.
دستشو سمت شلوارم برد و تا زانو پایینش کشید.
-یادم نمیاد چندبار داخلش کام شدم، اما اون طعمه ی چموش با ناله هاش بازم سفتم میکرد...
دستشو روی باسن برهنم کشید.
-بنظرت توعم میتونی اینکارو کنی؟
با خشم دستمو گذاشتم رو سینشو سعی کردم هولش بدم.
-مطمعن باش اینبار میکشتت... امروز اخرین روزه زندگیته حرومی.
گلومو گرفت و سرمو به دیوار چسبوند.
-حتی اگه اخرین روزه زندگیمم باشه مطمعن باش قبلش تو رو بفاک میدم، هرزه.
شوارمو با خشم همراه باکسترم دراورد و گوشه ای انداخت.
هر چقدر که سعی کردم جلوشو بگیرم، دستامو قفل کرد و محکم بدنمو چنگ زد.
وقتی کارش تموم شد با لذت نگام کرد.
-شبیه یه غذای اماده ی خوردنی بچه.
دستشو سمت حفرم برد و دو تا از انگشتاشو بزور واردم کرد جوری که با درد به شونش چنگ زدم.
با اشکایی از گونه هام پایین میریختم التماس کردم.
-تمومش کن... لعنتیی..
سرشو جلو اورد و لبامو مکید. سرمو تکون دادم و سعی کردم لبای کثیفشو از خودم دور کنم اما اون لعنتی لبامو محکم میمکید و بهشون بوسه میزد.
با چشمای خمار ازم جدا شد.
-بابات حق داشت تو رو پیشنهاد بده، تو معرکه ای پسر..
با چشمای خیس نگاش کردم و سعی کردم انگشتاشو از داخلم بیرون بکشم.
-هر چی بخوای بهت میدم فقط ولم کن لعنتی...
انگشتاشو بیرون کشید و منو روی زمین انداخت.
جوری که بدنه برهنم به اون کاشی های سرد کوبیده شه.
-من هلوهایه خوشگلتو با هیچی عوض نمیکنم بیبی.
خودمو عقب کشیدم و خواستم فرار کنم که سریع کمرمو گرفت و برعکسم کرد. همونطور که داگی استایل روی زمین بودم، به موهام چنگ زد و باسنمو بالا داد.
-اگه میخوای باهات خوب تا کنم، ناله های تحریک کنندتو ازاد کن مگرنه جوری داخلت میکوبم که پاره بشی.
هق زدم و بدنمو تکون دادم.
-دستتو ازم بکش روانیه کثیففف...
بوسه ی داغی روی کمرم گذاشت و دیکشو روی حفرم تنظیم کرد.
-فرصتتو از دست دادی توله کوچولو.
کم کم اون جسمه بزرگو لعنتیشو داخل حفرم برد، جوری که سوزش پایین تنم نفسمو برید.
با چشمای خیس خودمو جلو کشیدم و سعی کردم فرار کنم که موهامو بیشتر چنگ زد و تا ته داخلم کوبید.
-میبینم که اون بچه ببر خوب گشادت کرده، ولی هنوزم خوبی.
اسپنک محکمی به باسنم زد جوری که سینه هام به زمین چسبید.
-امروز سکسه واقعیو بهت یاد میدم، جوری پروستات کوچولوتو له میکنم که دادن یادت بره بیبی.
با بدنه بیحال نالیدم.
-ازت متنفرم آشغال... مطمعن باش با دستای خودم میکشمت.
داخلم کوبید و نیشخند زد.
-هیس... فعلا باید مثله یه سگه هرزه بهم کون بدی بچه.
ضرباتشو شروع کرد و محکم داخلم کوبید جوری که چشمام از درد سیاهی رفت.
-اگه بابات میدونست که مامانه هرزت توله ی منو بارداره هیچوقت نمیذاشت به دنیا بیای...
با نفس حبس شده سمتش چرخیدم.
-چ.... چی؟
ضرباتشو عمیق تر کرد و دوباره موهامو کشید.
-تو از خونه خودمی هرزه، مامانه خوشگلتو خودم حامله کردم... تو از آبه منی نه بابای بی خایت.
نیشخند زد و جوری داخلم کوبید که اشکام شدت گرفت و لبامو از درد گاز گرفتم.
-مامانت ازون دول فندقیه ژاپنی حامله نمیشد، برای همین شبایی که تنها بود میومد روی دیک من سواری میکرد، هر چند که خودم نمیخواستم اون هرزرو حامله کنم.
چشامو بستم و بیشتر گریه کردم.
(من از خونه این حرومزاده بودم؟ مامانم چطور تونست همچین کاری کنه؟ اگه من پسرشم چجوری میتونه بهم تجاوز کنه؟ بگو که همه ی اینا یه خوابه فاکیه... )
دوباره داخلم کوبید اما اینبار پروستاتمو پیدا کرد.
-23 سال صبر کردم تا داخلت بکوبم توله، بهم حق بده که انقد تشنه باشم.
______________________________________

 ______________________________________

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.


بانی... :') 🚬🐰🖤👩🏼‍🦯

Sexy Master 🍷💙•VkookWhere stories live. Discover now