Your Fucking Hug -3-

7.9K 826 85
                                    

دستشو پس زدم و غریدم.
-خجالت بکش کیم... دقیقا زیر پامون چند متر پایین تر مامان بابام نشستن.
کیم نیشخند زد و خودشو جلو کشید. دستشو لای موهام برد و آروم نازم کرد.
-اما بابایه اپن مایندت با دیدنم کلی حال کرد و حتی برای امشب یه بسته کاندوم بهم داد.
از تو جیبش کاندومه توت فرنگیو در آورد و جلوی صورتم تکون داد.
خون به صورتم هجوم آورد. دلم میخواست از خجالت سرمو تو سینه هاش بکوبم.
(محض رضای فاک یکی باید بابایه گی استنه منو از برق بکشههه. اگه دست اون باشه تا منو با یه بچه بغلم نبینه ول نمیکنه.)
با دیدن گونه های سرخم خندید و لپمو کشید.
-کیوووت... چه خجالتیم میکشه.
بوسه ی عمیقی روی گونه ی چپم گذاشت و ادامه داد.
-ولی به هر حال باید بهش عادت کنی خرگوشم...
دستشو سمت ترقوه های برجستم برد و آروم نوازشم کرد.
-چون من تا ازت یه بچه بیرون نکشم، ولت نمیکنم.
(واو عالی شد... تموم فانتزیای بابام درباره ی نوه ی خیالیش داره واقعی میشه.)
آروم هلش دادم و غر زدم.
-به همین خیال با‌ش آقایه هورنی. مص اینکه منو با دستگاه سکس اشتباه گرفتی.
اخمامو تو هم کشیدم و ادامه دادم.
-اونجوری که تو هر لحظه دلت میخواد منو بفاک بدی باعث میشه بدنم آسیب ببینه، میفهمی؟
اخماشو تو هم کشید و عقب رفت. با لحن دلخوری گفت.
-من هیچوقت تو رو دستگاه سکس فرض نکردم جانگکوک...
ملافه رو کنار زدم و سعی کردم نرم تر باشم.
-پس منو به چه چشمی میبینی تهیونگ؟
ازینکه با اسم کوچیک صداش کرده بودم خودمم متعجب شدم، اما خب بهرحال لازم بود که باهاش راحت تر باشم.
نگاه کم رنگشو تو چشام دوخت.
-تو خیلی برام با ارزشی جانگکوک... دقیقا همونقدر با ارزش که بخاطرت حتی دستمو به خون آلوده کردم.
یاد ویدیوهای سونگ بین افتادم و قلبم لرزید. نمیدونم از ترس بود یا هیجان... اما من به این جملش باور داشتم.
دستامو آروم تو دستش گرفت و نوازش کرد. چشمای عاشقشو تو نگاه متعجم دوخت.
-تو اولین و آخرین نفری هستی که همسر صداش کردم جانگکوک. قبل تو هیچکی نبوده که بیشتر از یه شب بخوامش. تو زیباترین و پرستیدنی ترین الهه ی زندگیمی، جوری که حتی فکر کردن بهتم منو خوشحال میکنه.
مغزم از شنیدن اونهمه حرف احساسی و عاشقانه، اونم از زبون تهیونگ سوت کشید. قلبم مص دیوونه ها خودشو به سینم میکوبید و بدنم گر گرفته بود. یچیزی تو بدنم بود که دائم تحریکم میکرد تا اون بدن شکستشو به آغوش بکشم... نمیخواستم بیشتر از این ناراحت باشه.
-اما اگه تو منو نمیخوای... اگه بهم هیچ احساسی نداری... من میتونم از زندگیت برم.
قلبم تو سینم ریخت.
(از زندگیم بره؟ اونم بعد از تموم کاراش؟ بعد از اینکه تنمو مال خودش کرد... فکرمو مال خودش کرد... و قلبمو مال خودش کرد کجا می‌خواد بره؟)
با لحن لرزونی گفتم.
-دوست دارم، کیم تهیونگ.
با شوک سرشو بالا آورد و نگاهم کرد.
-چی گفتی؟
خودمو جلو کشیدم و با بغض نگاهش کرد.
-من دوست دارم، کیم تهیونگ.
اولین قطره ی اشکم روی گونه ی چپم سقوط کرد.
-جرئت نکن که انقدر راحت درباره ی ترک کردنم حرف بزنی...
خودشو جلو کشید و صورتمو قاب گرفت.
‌-اگه تو منو بخوای من تا آخره عمرم کنارتم جانگکوک. تا لحظه ای که آخرین نفسمو میکشم کنارت میشینم و موهای لختتو نوازش میکنم. تو فقط ازم درخواست کن تا من زندگیمو به اسمت بزنم.
با شنیدن حرفاش اشکام شدت گرفت.
این عاشقه لعنتی با اون چیزی که تو ذهنم بود کاملا تفاوت داشت و هر لحظه بیشتر منو برای داشتش بی‌تاب میکرد.
خودمو تو آغوش گرمش انداختم و با بغض نالیدم.
-پس فامیلیمو تصاحب کن، کیم. بذار از این به بعد ماله تو باشم.
______________________________________

از شدت سافتیش میتونم تا فردا صب عر بزنم :) 🌝❤️🍓

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

از شدت سافتیش میتونم تا فردا صب عر بزنم :) 🌝❤️🍓

Sexy Master 🍷💙•VkookWhere stories live. Discover now