سوئیچو تو دستم فشردم و سریع سوار ماشین شدم. بعد از روشن کردنش با آخرین سرعت از عمارت خارج شدم. محکم به فنس ها کوبیدم و از باغ بیرون زدم.
با سرعت به سمت همون جاده ای که ازش اومده بودیم روندم. ساعت ماشین عدد دو ظهرو نشون میداد، اما بدنم از استرس یخ زده بود و دستام میلرزید.
بعد از طی کردن یه مسافت سی دقیقه ای به یه متل بین راهی رسیدم.
کناره سوپر مارکت نگه داشتمو سریع گوشیه تهیونگ رو بیرون کشیدم.
رفتم داخل مخاطباش و دنبال اسم جین گشتم.
بدون فکر دکمه ی تماس رو فشار دادم.
از استرس لبامو گاز گرفتم و گوشیو کنار گوشم قرار دادم.
بوق اول....
بوق دوم.....
بوق سوم....
با نگرانی و ترس رونامو چنگ زدم.
بوق چهارم....
-بله؟؟
با شنیدن صداش نزدیک بود گوشی از دستم بیفته، اما بلافاصله خودمو جمع و جور کردم.
-جین شی؟؟
پسر کمی مکث کرد و با تعجب پرسیدم.
-مگه این گوشیه تهیونگ نیست... ؟؟تو کی هستی؟؟
لبامو تر کردم و به سختی همه چیو براش توضیح دادم.
-ته...تهیونگ رفته ویلا... یونگی... بردارش میخواست بهش تجاوز کنه... من بهش چاقو زدم...ته...
با خشم دست تو موهام کشیدم. از استرس نمیتونستم درست توضیح بدم.
-تهیونگ ازم خواست که بهت بگم بیای ویلا.
برای چند ثانیه هیچ صدایی از پسره پشت خط در نیومد، جوری که شک کردم که قطع کرده باشه.
صدای جدیش بهم دستور داد.
-نمیدونم کی هستی... اما برو یه جای امن و نزدیک عمارت نیا. من خودمو به تهیونگ میرسونم.
و بعدش صدای بوق های متوالیه پایان تماس...ساعت عدد دو و چهل دقیقه ی ظهرو نشون میداد.
از استرس اونقدر پوست لبمو جویده بودم که خیلی واضح طعم خونو حس میکردم.
با دستم روی فرمون ضرب گرفتم و منتظر یه تماس از طرف اون پسر موندم، اما هیچ خبری نبود.
(عادیه که نگران دوست پسرم باشم نه؟؟؟ اصن چرا من باید تو اون جهنمه لعنتی تنهاش میذاشتم؟؟ لعنت... من مثل یه بزدل فرار کردم.)
سوئیچو چرخوندم و ماشینو روشن کردم.
-نمیتونم ولش کنم و مثل یه دوست پسره بیعرضه از یکی دیگه بخوام که نجاتش بده.
سریع جاده رو دور زدم و سمت عمارت روندم. باید هر جوری شده خودمو بهش میرسوندم.
______________________________________کیم سوکجین
بالاخره یکی از شخصیتای خفنمون وارد فیک شد😉❤️🍓🍷
بنظرتون رابطه ی ددی ته با جینیمون چیه؟👅💦😈
ESTÁS LEYENDO
Sexy Master 🍷💙•Vkook
Fanfic✘ بوک اصلی چنل کیم تهیونگ استاد ادبیات کره دانشگاه ملی سئول. مرد سرد و محکمی که روی درسش کاملا جدیه و با کسی شوخی نداره. جئون جانگکوک پسری از خودراضی و مغرور که خودشو برتر از بقیه میدونه. دانشجویی که با پارتی بازی باباش وارد دانشگاه شده و همه ی درس...