رز با نگرانی کنارم روی تخت نشست و لیوان اب میوه رو دستم داد.
-چرا بهم خبر ندادی رفتی بیمارستان؟ الان حالت بهتره؟ اصن چرا رفتی اونجا؟
(واو... فقط مونده ابروم جلوی این نیم وجبی و دوست پسره بادکنکیش برهههه.)
با حرص یه قلوپ از اب میوه خوردم و لیوانو دادم دستش.
-چیزه خاصی نبود فقط یکم تب داشتم.
رز چشم غره رفت و عقب کشید.
-بخاطر یه تب کوچولو صورت حسابت شد 25 میلیون وون؟
غریدم.
-یجور حرص میخوری انگار تو پرداختش کردی عن خانوم.
نامجون با اخم سرفه کرد.
-با دوست دخترم درست صحبت کن کوک.
رز با شرم خندید و مشت ارومی به بازوی بزرگش زد.
-اینجوری نگو اوپاااا.
با دیدن اون دختر وحشی که چجوری جلوی کراشش موش شده، عوق مصنوعی زدم و صورتمو چرخوندم.
-دکتر گفته که تا یمدت از خوردن خوراکیای اسهال آور دوری کنم.
رز با چشمای ریز سرشو سمتم چرخوند.
-خب که چی؟
پوزخند زدمو به وضعیت چندششون اشاره کردم.
-دیدن شمام منو اسهال میکنه عن خانوم.
رز از کنار نامجون پرید و سمت تختم اومد. همونجوری که با بالش محکم روی سر و صورتم میکوبید با صدای حرصی گفت.
-من و نامجونیم چندش نیستیم احمق. مشکل از توعه کص مغزه که تا حالا تو هیچ رابطه ی عاشقانه ی فاکی ای نبودی و هیچ درکی ازش نداری کصخل.
نامجون با شنیدن فوشای ابدار رز چشماش گرد شد و به سرفه افتاد.
رز که تازه متوجه حضور دوست پسرش و دست گلش جلوش افتاده بود مشت محکمی به شکم کوک رفت و عقب رفت.
-خب دیگه عزیزم، مطمعنم که این نکبت هنوز همونقد بیشعوره... میتونیم بریم.
نامجون خنده ی معذبی کرد و کمر رزو گرفت.
-آره عزیزم بهتره قبل ازینکه به هم تجاوز کنید از هم دورتون کنم.
رز با خجالت و صورت قرمز شده ناله کرد.
-اوپاااا...
اما نامجون بی حرف به سمت در راهنماییش کرد و با هم بعد از خدافظی کوتاهی بیرون رفتن.
با درد کمرمو روی تخت جا به جا کردم و گوشیمو در اوردم.
تو این سه روزه فاکی که مرخص شده بودم از کیم کونی هیچ خبری نبود و فقط بابام میگفت که تونسته پول بیمارستانو بهش برگردونه، که همینشم برام خیلی خوشحال کننده بود.
به هیچ وجه نمیخواستم به اون روانیه سگ حشر بدهکار باشم و بهونه دستش بدم.
رفتم تو کاکائو تاک و مشغول جواب دادن پیامای بیشمار دوس دخترام شدم که پیام ناشناسی به چشمم خورد.
(کونت در چه حاله خرگوشک؟ 😉🍌)
با چشمای تار روی اون استیکره موز خیره موندم.
(این کصمغز با من شوخی داره مگه نه؟ اره؟بگو که شوخی دارهههههه... )
گوشیو با عصبانیت پرت کردم تو دیوار و سمت کمد لباسام رفتم. بلند فریاد زدم.
-دهنتووو میگاااام کیممم، بخدااا یه استخونهه سالممم تو تنت نمیذارم حرومییی.
______________________________________انگری بیبی بانی🔥💦👅
کیم شلوارتو سفت بچسب که یه کانگوروی عضله ای داره میاد سمته کونت👩🏼🦯🍑🩸ولی از حق نگذریم استاد کیمم خوب هلوییه ها🌝💦💦💦💦💦🍑😈
ESTÁS LEYENDO
Sexy Master 🍷💙•Vkook
Fanfic✘ بوک اصلی چنل کیم تهیونگ استاد ادبیات کره دانشگاه ملی سئول. مرد سرد و محکمی که روی درسش کاملا جدیه و با کسی شوخی نداره. جئون جانگکوک پسری از خودراضی و مغرور که خودشو برتر از بقیه میدونه. دانشجویی که با پارتی بازی باباش وارد دانشگاه شده و همه ی درس...