1:شراب و تکیلا

4.2K 456 108
                                    

سلام،نیرَم هستم و این بوک اولین کاری بود که توی پلتفرم واتپد پابلیشش می‌کردم پس مسلماً زمانی که این فیک رو نوشتم کمی خام‌تر بودم و تجربه‌ی کمتری داشتم، خوشحال می‌شم اگه اشتباه یا موردی توی داستان دیدید بهم بگید تا اصلاحش کنم:) امیدوارم دوستش داشته باشین و بهش عشق بورزین.
میتونید برای دنبال کردنِ باقیِ کارهای من و دیدنشون از اکانتم دیدن و فالوش کنید🤍

سیگارِ مارلبُرو رو لای لب‌هاش گذاشت، از پسر روبه‌روش که یه قماربازِ معروف بود فندکی با بدنهٔ استیل رو قاپید و سیگارش رو روشن کرد؛ انگشتاش رو قفلِ رولِ سیگار و بعد از کامی عمیق از لباش دورش کرد و دودش رو توی هوا بیرون داد.

می‌دونست حتماً الان پاپاراتزی‌ها یه گوشه مثل موشی توی سوراخ مخفی شدن و بخاطرِ اون پولی که قراره گیرشون بیاد دارن مرتب از گوشه و کنارهای بارِ "اسکای لاین" ازش عکس می‌گیرن.

لیوان شیشه‌ایش رو که مملو از ویسکی بود توی یک حرکت سر کشید و حالا فقط چند قطره گوشهٔ لیوان شامپاینی رنگش جمع شده بود!

با اینکه گلوش بخاطر نوشیدنِ کل ویسکی توی یک ثانیه میسوخت ولی چندان اهمیتی هم نمی‌داد.

«سرِ چند شرط میبندی جئون؟»

جونگ‌کوک خودشو جلو کشید و با قیافه‌ای که شرارت ازش می چکید با صدای دو رگه شده‌اش بخاطر بالا دادنِ یازدهمین لیوان که شاملِ اسکاچ، مسکال، سوجو و ویسکی میشد زمزمه کرد:
«هزار دلار.»

پسرایی که دور میز جمع شده بودند "اویی" از سرِ تعجب و با کلاس بازی در آوردنِ کوک کشیدن، یکی از اون‌ها تکخنده‌ای کرد و گفت:

«خوب از پولِ بابا جونت مایه می‌ذاری! ولی اگر باختی چی بهمون می‌رسه؟»

نیشخندی عریض روی لبای صورتیش قالب شد و با عزت نفس جواب داد:

«اولاً من خیلی کم پیش اومده که ببازم دوماً تو که به من می‌گی خودت چه گلی به سر خانوادت زدی که وضعت اینه پسر و سوماً اگه من باختم یه مشت دختر خوب برای وان نایتتون براتون جور می‌کنم چطوره؟»

ابرویی بالا انداخت و منتظر عکس العمل مردای جمع شد، یه مرد دیگه صندلیش رو جلو کشید و نزدیک شد و دو حرف آخر کوکی رو فاکتور گرفت:

«بد نیست ولی توام باختی نه؟»

مرد گنده هیکل لبخندی شیطانی زد که تمام نیت‌های شومش رو پدیدار می‌کرد، جئون دستش رو مشت و زیر چونش گذاشت: «حداقل مثل چند نفر از شما توی یه شب نهصد یا هزار دلارِ بی زبون رو به باد ندادم!»


دوباره تکیه‌اش رو به صندلی داد و به قیافهٔ کفری شده‌شون خیره شد؛ از در آوردنِ حرص این طور آدما لذت می‌برد، کارتش رو روی میز پرت کرد و برای چندمین دست شروع‌کنندهٔ بازی شد.

𝖣𝗋𝗎𝗇𝗄 𝖯𝖺𝗋𝗍𝗇𝖾𝗋 ✔︎「TK」Where stories live. Discover now