15:شیک زدن وسطِ استیج

1.2K 177 13
                                    

تهیونگ خیلی خونسرد جواب رو بهش برگردوند:

«من شما رو نمیپام فقط چیزی که هر شب شاهد هستم رو بیان می‌کنم.»

کوک زبونش رو به لپش فشرد و لباشو داخل لبش کشید که از عصبانیت منفجر نشه، اون اومده بود اینجا تا آرامش بگیره نه اینکه یه نفر پیدا بشه و بدتر روی سلول‌های مغزش راه بره و ناراحت‌تر از اینی که هست بکنتش.

«یکی از همون شبای لعنتی باعث شد امروز به کامم زهر بشه، چه انتظاری می‌شه داشت.»

کوک با حرص و عصبانیت گفت و ته چشماش رو ریز کرد، خواست کلمه‌ای به زبون بیاره که جونگ‌کوک توپید:

«بارمن فقط پولت رو بگیر و دهنت رو ببند چون واقعا امروز روی مودِ این نیستم که باهات خوش‌رفتاری کنم!»

تهیونگ گفت:

«دیگه دارید پاتونو خیلی فراتر از حدتون می‌ذارید آقای جئون، تضمین نمیدم ازتون شکایت نکنم و آبروتون نره!»

کوک نفسشو بیرون داد و دستشو توی موهاش برد و چنگی بهشون زد و زیر لب لعنتی فرستاد:

«بهتر بود نمی‌اومدم اینجا تا با یه لیوان آمریکانو آرامش بگیرم چون بدتر اعصابم خورد شد.»

تهیونگ پیشنهاد داد:

«خیلی خب آروم باشید من می‌تونم یه لیوان دیگه برای جبران مهمونتون کنم چطوره؟»

جونگ‌کوک نیشخندی زد و کمی عصبانیتش رو بیرون ریخت:

«به قول خودت که سر آخر باید پولشو بدم پس اون مهمون کردن به حساب نمیاد، روز خوش.»

بدون حرف اضافه‌ای خارج شد و با بسته شدن در کل آجرهای کافه ارتعاش پیدا کردند و شیشه‌ها لرزید، تهیونگ ترسیده به رفتنش خیره شد، خود کوک هم نمی‌دونست چش شده بود.

شاید چون یه بحث کوچیک با اون بارمن این گند رو به اعصابش زده و پدرش رو عصبی کرده! صدای تلفنش بلند شد و به فردی که تماس گرفته بود نگاهی انداخت، یونگی بود.

با خودش فکر کرد و تصمیم گرفت زمانی‌که دکمهٔ سبز رو فشار می‌ده همه چیزو به یونگی بگه حداقل اینکه الان یکم عصبی می‌شد بهتر از این بود که بعداً از یه طریقِ دیگه بشنوه و خشمش بیشتر بشه.

.................................................

آلارمی که از صبح گذاشته بود به صدا در اومد و به یادش آورد که باید برای اسباب کشیِ خالش بره، بهش زنگ زد که بعد از چند بوق صدای آروم و مهربون خالش توی گوشش پیچید:

«سلام تهیونگی!»

تهیونگ لبخندی زد و پرسید:

«سلام خاله، کجایی؟»

خالش متقابلاً جوابش رو سوالی داد:

«خونتون هستم چیزی شده؟»

𝖣𝗋𝗎𝗇𝗄 𝖯𝖺𝗋𝗍𝗇𝖾𝗋 ✔︎「TK」Место, где живут истории. Откройте их для себя