ووک سرِ جاش نیم خیز نشست و با خنده رو به تهیونگ گفت:
«پس داداش منتظر داماد باشیم دیگه؟»
تهیونگ چشمی توی کاسه براش چرخوند که وون توی گلو خندید و موهای ووک رو بههم ریخت:
«پسرهٔ شیطون کمتر خواهرزاده کوچولومو اذیت کن...»
تهیونگ خودشو لوس کرد و بازوی جی وون رو گرفت، خودش رو به خالهاش چسبوند و نق زد:
«میبینی چقدر اذیتم میکنه خاله؟»
جی وون خندید و ته ته مثل بچه گربههای ملوس شده بود، وون لبهٔ تخت نشسته بود و تهیونگ سرش رو روی پای خالهاش گذاشت که جی وون صورتشو نوازش کرد.
ووک روی حسودش زد بالا و غرغر کرد:«یااا منم میام...»
سریع اومد و سرش رو روی اونیکی پای خالش گذاشت، جی وون خندید و سر هر دو رو با لطافت زیر لمس گرفت:
«بخوابید جوجههای بزرگسالِ خاله.»
تهیونگ و ووک هر دو توی گلو به این حرف خندیدند و چشماشون رو روی هم گذاشتن و از حس دستهای خالشون لذت بردند.
..............................................
دستش رو دورِ کمرِ باریک پسر کشید و مثل حصار کمر لختش رو در بر گرفت، صدای نفسهای آروم و هماهنگِ جین نشان از خواب عمیقش میداد. نامجون تنش رو کمی جلو کشید و بدنش از پشت به جسم عریان جین که تنها پوششی که داشت باکسر بود چسبید، سوکجین توی خواب هومی کشید و کمی تکون خورد.
به طرف نامجون برگشت و دوباره به خواب شیرینش ادامه داد، نامجون توی خواب و بیداری خندید و دستشو پشت سرِ جین برد و دستِ نوازش به موهاش کشید.جینی از این حس خوب لبهاش رو روی هم فشار داد که شکل لبخند محوی شد، دستش رو روی پهلوی نامجون گذاشت.
نامجون که حالا هوشیار شده بود دستش رو برداشت و آروم از روی تخت پایین اومد که مصادف شد با پلکهای نیمه بازِ جین که بهش خیره شده بودند و صدای دو رگهاش که ازش میپرسید:«کجا میری لاو؟»
نامجون تبسمی کرد و همونطور که به سمت دستشویی میرفت جواب داد:
«دارم میرم صورتمو بشورم، دیگه تو هم کمکم باید پاشی چاگیا قراره بریم شرکت.»
جین هوفی کشید و ملافه رو کنار زد، پایین اومد و باکسرش رو توی تن درست کرد، با موهای بههم ریخته و مغزی که هنوز در خواب بود جلوی در دستشویی ایستاد تا نامجون بیاد بیرون.
با دیدنِ نامجون تک خندهای کرد و بعد از شستن صورتش و کارهای دیگه بیرون اومد و مونی رو در حالی که جلوی میز آیینهدار ایستاده و دکمههای پیراهن کارش رو میبنده دید.
از توی کمد یه تیشرت بلند که تا بالای زانوش رو پوشش میداد به تن کشید و به آشپزخونه رفت تا صبحانه حاضر کنه، نون تستها رو توی تُستِر گذاشت و مشغول درست کردنِ املت تخم مرغ شد.
YOU ARE READING
𝖣𝗋𝗎𝗇𝗄 𝖯𝖺𝗋𝗍𝗇𝖾𝗋 ✔︎「TK」
Fanfiction[شریکِ مست] [تهیونگ، باریستای بزرگترین و کولترین بارِ سئوله و جونگکوک،اوه! اون پسر یه شیطونِ به تمام معناست! مطمئناً این پسر هر شب به اون بار میره نه؟ ولی ممکنه محض رضای خدا یه بار کارما کارش رو درست انجام بده و اونها رو به هم نزدیک کنه؟] 🍸≘...