سلام مِلو ها! امروز این اول پارت میخوام حرفمو بزنم، من واقعا خودم از بدقولی بدم میاد و دوست دارم سر وقت آپ کنم ولی شرایط خوب نیست مخصوصا الان که مدرسه ها حضوریه و پشت سر هم زرت و زرت امتحان داریم😑 منم حقیقتا وقت نکردم درست و حسابی بنویسم.. از این به بعد اگه نتونستم برسونم شاید یک هفته در میون آپ کردم.مرسی که درک میکنید عزیزای من♡
•••••••••••••••••••••••
خالش جمعتر نشست و با لحن مهربونش گفت:
«جونگکوک شی، من همیشه تو رو تو خبرها میدیدم و جلوهی متفاوتی داشتی ولی باید اعتراف کنم در اصل همچین آدمی نیستی، یعنی خیلی مهربون و دلسوزی.»
جونگکوک سری تکون داد و تشکر کرد:
«خیلی ممنونم خاله، راستش اخبار همه چیزو بیش از حد بزرگ میکنن.»
و بعد خندهٔ خجالت زدهای کرد، جی وون تعریف کرد: «راستش تهیونگ خیلی اوقات تعریفت رو میکنه و به نظرم خیلی پسر خوبی هستی.»
جونگکوک کمی معذب شد: «دارید منو خجالت میدید خاله!»
جی وون به حرف پسر تک خندهای زد. جونگکوک توی ذهنش این حرف میگذشت که تهیونگ جلوی خانوادهش از اون تعریف میکنه.
این از نظرش خیلی شیرین میومد!
وقتی کمی با خاله تهیونگ حرف زد آرامش خاصی پیدا کرد، اون زن به نظر خشک و جدی بود اما حالا که بهش نزدیک شده میفهمید اشتباه میکنه و اون خیلی مهربونه.
بعد از کمی صحبت بالاخره وقت رفتن فرا رسیده بود و جونگکوک با جی وون خداحافظی کرد و از خونهی اونها خارج شد.
ساعت دوی شب بود، به خونه رسیده بود، وقتی بیسروصدا به اتاقش رفت یهو جی سونگ از ناکجا آباد پیداش شد و گفت: «جونگکوک تا این ساعت کجا بودی؟ نگرانت شده بودم!»
جونگکوک شونهای بالا انداخت و جواب داد:
«من خوبم لازم به نگران شدن نبود، فقط یهو از خواب پریدم و یه گشتی توی حیاط زدم.»
جی سونگ مشکوک و کنجکاوانه به تیپ پسر از پایین تا بالا نظری کرد و جواب داد: «من که فکر نمیکنم هیچکس با این لباسا بخواد بره تو حیاط عمارتشون.»
«ولی من میرم، مشکلی هست جی سونگ؟»
«آمم... نه!»
جونگکوک زمزمهوار گفت: «خوبه...»
![](https://img.wattpad.com/cover/292760113-288-k617534.jpg)
ČTEŠ
𝖣𝗋𝗎𝗇𝗄 𝖯𝖺𝗋𝗍𝗇𝖾𝗋 ✔︎「TK」
Fanfikce[شریکِ مست] [تهیونگ، باریستای بزرگترین و کولترین بارِ سئوله و جونگکوک،اوه! اون پسر یه شیطونِ به تمام معناست! مطمئناً این پسر هر شب به اون بار میره نه؟ ولی ممکنه محض رضای خدا یه بار کارما کارش رو درست انجام بده و اونها رو به هم نزدیک کنه؟] 🍸≘...