جونگکوک نزدیک شد و با لبخندی تعظیم کرد:
«سلام خاله، واقعا گالریِ زیبا و برازندهای دارید! امیدوارم افتتاحیه به خوبی پیش بره.»
تهیونگ نامحسوس بزاقش رو از گلو پایین فرستاد، چشم برداشتن از اون پسر از کِی تا حالا انقدر سخت و دشوار شده بود که قرنیههاش با سماجت روی صورتِ پسر میچرخیدند و اجزای چهرهش رو بررسی میکردند که حالا بالغتر شده بود؟
جونگکوک نگاهش رو از خاله جی وون گرفت و به تهیونگی داد که با بیشرمی بهش زل زده بود، لبخندِ بزرگی زد، دستش رو محترمانه جلو آورد تا با پسر دست بده:
«از دیدنِ دوبارهات خوشحالم تهیونگ هیونگ.»
ته یک نگاه بین دستهای پسر و چهرهی درخشانش رد و بدل کرد و جملهای توی سرش چرخید:
"واو! خب اینجور که معلومه جونگکوک خیلی تغییر کرده..."
یکبار پلک زد تا افکارش رو کنار بزنه، دستش رو متقابلاً به سمت پسر دراز کرد و انگشتهای گرمِ کوک کفِ دستش رو لمس کردند، این تضاد در دمای پوستشون باعث شد تا تهیونگ لرزِ خفیفی رو در میونِ ستون فقراتش احساس کنه.
«منم همینطور کوک، خیلی خوشحال شدم که قبول کردی بیای!»
جونگکوک خندهای توی گلویی کرد و کلاه کپاش رو بالاتر کشید، با شرمزدگی گفت:
«خب در اصل این جزو آخرین تفریحاتم هست چون پدرم گفته تا هفتهٔ دیگه قراره که منو به عنوان سهامدارش معرفی کنه. پس چرا که نه!»
تهیونگ ابرویی از روی تعجب بالا انداخت، فکر نمیکرد پدر جونگکوک انقدر زود برای این کار اقدام کنه، ناگهان یک حسِ ناراحتای در اعماقِ وجودش غلیان کرد، دیگه از این به بعد کوک رو به عنوان یه باریستا در کنار خودش نمیدید، درسته که این سه ماه تحمل کرده بود ولی این بیشتر به دلیل تحصیلِ پسر بود. اما حالا که میدونست اون دیگه به بار برنمیگرده غمگینش میکرد، از طرفی هم براش خوشحال بود چون حالا میتونست تجارت پدرش رو ادامه بده و این چند ماه خیلی برای به دست آوردن این مقام تلاش کرده بود و تصورِ جونگکوکی که با جدیت و کت و شلوار پشتِ میزِ هلدینگ بشینه جذاب به نظر میرسید!
تهیونگ آروم خندید و با ته مایهٔ بغضای که گلوش رو به درد میآورد احساساتش رو به زبون آورد:
«راستش این کمی ناراحت کنندهس که دیگه توی بار نیستی ولی آرزو میکنم توی شغلای که بهت تعلق داره موفق باشی کوک.»
چشمهای تهیونگ بخاطر پردهای از اشک برق میزدند و جونگکوک به سرعت متوجهٔ این شده بود، شاید ته فقط در اون لحظه کمی احساسی برخورد میکرد و به این دلیل بود که به پسر عادت کرده و ترک کردنش کمی سختتر از قبل شده بود، جی وون چند دقیقه قبل اونها رو بیصدا ترک کرده بود تا به افراد جدیدی که وارد گالری میشدند خوش آمد بگه.
VOCÊ ESTÁ LENDO
𝖣𝗋𝗎𝗇𝗄 𝖯𝖺𝗋𝗍𝗇𝖾𝗋 ✔︎「TK」
Fanfic[شریکِ مست] [تهیونگ، باریستای بزرگترین و کولترین بارِ سئوله و جونگکوک،اوه! اون پسر یه شیطونِ به تمام معناست! مطمئناً این پسر هر شب به اون بار میره نه؟ ولی ممکنه محض رضای خدا یه بار کارما کارش رو درست انجام بده و اونها رو به هم نزدیک کنه؟] 🍸≘...