قبل از اینکه از کافه خارج بشن کوکی آرنجش رو به میز تکیه زد و زمزمه کرد:
«ارزشش رو داشت چون خوشمزه بود.»
پیش از فرصت دادن به تهیونگ برای حرف زدن به سرعت به سمتِ در پا تند کرد و توی کسری از ثانیه اون توی خیابونهای سئول جلوی چشمِ ته ته با ماشین گرون قیمتش که در آسفالتِ راه ویراژ میداد دور شد.
ته که همینطور مبهوت مونده بود و از اون طرف جیمین زیر لب با خودش گفت و پوزخندی زد:«لاسزنی یا چی؟»
.............................................
جین داشت رانندگی میکرد و همزمان به یونگی که حرف میزد گوش میداد:
«این پسره هم که توی روزِ روشن با بقیه لاس بازی میکنه!»
پوفی کشید و جین سرش رو به صندلیش تکیه داد، از حرفی که یونگی زد و لحنِ گفتارش خندهٔ آرومی کرد و جواب داد:
«چقدر گیر میدی به بچه یونگی، بذار خوش باشه واسه خودش.»
یونگی شقیقههاش رو با انگشتهای اشاره و وسطش ماساژ داد و گفت:
«آخه با هر کی از راه میرسه میلاسه خسته شدیم بابا...»
یونگی چشماش رو بست و اجازه داد نورِ آفتاب به پشتِ پلکهای بستهش بتابه و غیرمستقیم کمی بدنِ سردش رو گرم کنه.
صدای زنگِ گوشیِ جین بلند شد، جین تماس رو وصل کرد و روی بلندگو گذاشت ولی دعا میکرد نامجون چیزی نگه که آبروش جلوی یونگی بره؛ نامجون که پشتِ خط بود گفت:
«سلام چاگیا!»
جین لبخند کمرنگی روی لبهاش نقاشی شد و یونگی یکی از پلکهاش رو باز و به گوشی که صدای نامجون ازش بیرون میومد نگاه زیرکانهای کرد.
جین بلند صحبت کرد که صداش به نامجون برسه:
«صبح بخیر لاو.»
نامجون گفت:
«کجایی چاگیا دلم برات تنگ شده.»
جینی دنده رو عوض کرد و در همون حین جواب داد:
«توی راه شرکتم حدوداً ده دقیقه دیگه میرسم...»
مونی هومی کرد و بعد از قربون صدقهٔ جین رفتن قطع کرد، یونگی روی صندلیش کمی وول خورد و گفت:
«پس این دوست پسرته!»
با تمسخر رو به جین طعنه زد که جین کاملاً تیکهاش رو متوجه شد:
«چقدر صداش کلفته!»
جینی پوزخند زد و متقابلاً بهش تیکه انداخت:
«نه اینکه تو صدات عروسکیه...»
یونگی چون دیده بود ضایع شده دهن کجیای کرد و لب زد:
YOU ARE READING
𝖣𝗋𝗎𝗇𝗄 𝖯𝖺𝗋𝗍𝗇𝖾𝗋 ✔︎「TK」
Fanfiction[شریکِ مست] [تهیونگ، باریستای بزرگترین و کولترین بارِ سئوله و جونگکوک،اوه! اون پسر یه شیطونِ به تمام معناست! مطمئناً این پسر هر شب به اون بار میره نه؟ ولی ممکنه محض رضای خدا یه بار کارما کارش رو درست انجام بده و اونها رو به هم نزدیک کنه؟] 🍸≘...