27:می‌شه ببوسمت؟

1.2K 186 40
                                    

با سر دردِ بدی از خواب بیدار شد، انگشت‌هاش رو روی دو طرفِ شقیقه‌اش گذاشت و کمی ماساژش داد که بی‌اراده هیسی بخاطرِ درد شقیقه‌هاش از بین لب‌هاش فرار کرد.

به مغزش فشار آورد تا اتفاقاتِ شبِ قبل رو به یاد بیاره، یادش بود که با تهیونگ ودکا خوردند و درباره مسائل مختلف حرف می‌زدند، و یک صحنه‌‌ام که به یاد داشت این بود که پیش از برگشتن به خونه زمزمه کرده بود:

«هیونگ فقط برو و نگرانِ من نباش...»

متاسفانه مغزش برای یادآوری صحنه‌های بیشتر یاری نمی‌کرد و فعلا تا همین مقدار کشش داشت تا در یاد آوردن اتفاق‌های دیشب بهش کمک کنه!

نفس‌اش که بر اثر کلافگی و خستگی بود رو بیرون داد و از تخت پایین اومد، بعد از شستنِ دست و صورتش پله‌ها رو طی کرد تا به آشپزخونه برسه، یکی از خدمتکارهای خونشون با دیدن جونگ‌کوک به سرعت سوپی که براش درست کرده بود رو توی کاسه ریخت و به دستش داد:

«صبح بخیر آقا، براتون سوپ خماری درست کردم.»

جونگ‌کوک با گیجی سر تکون داد و کاسه رو از دستش گرفت تا روی میز نهارخوری میل‌اش کنه ولی دختر بازوی جونگ‌کوک رو گرفت تا مانع‌اش بشه:

«آقا لطفا همینجا سوپتون رو بخورید، احتمالاً دوست ندارید که پدرتون متوجه بشن؟!»

کوک تایید کرد و روی میزی که داخل آشپزخونه و برای خدمه قرار داده شده بود نشست و مشغول خوردن شد.
سوزی به شبِ قبل فکر کرد.

-فلش بک، ساعت دو و ربعِ نیمه شب، عمارت جئون-

سوزی بیدار شد تا برای رفع خشکیِ دهانش به آشپزخونه بره و کمی آب بخوره، در همین حین که لیوان رو توی سینک شست و از اونجا خارج شد، صدای چرخش کلیدی که بی‌وقفه توی قفل می‌چرخید توجه‌اش رو جلب کرد. اگر صدای اون رو قطع نمی کرد مطمئن بود نهایتاً تا چندین دقیقه‌ی دیگه کل افرادِ عمارت بیدار می‌شن پس پاورچین‌پاورچین به سمت در رفت.

میدونست نگهبان‌ها در حال کشیک دادن هستند و اگر مشکلی بود اصلاً نمی‌ذاشتن تا کسی در بزنه، آروم قفل رو از این سمت باز کرد و بعد از پایین کشیدنِ دستگیره، در رو به سمت خودش هل داد که جونگ‌کوک به سمتش قدم برداشت.

با چشم‌های گرد شده پسر رو نگه داشت و با استرس به طرف سالن رفت که دستِ جونگ‌کوک رو روی شونه‌اش احساس کرد و ثانیه‌ای بعد صدای غم‌زدهٔ پسر به گوشش رسید:

«من چیکار کردم؟ بهش آسیب زدم مگه نه سوزی هان؟»

سوزی میدونست جونگ‌کوک هر چقدر هم که قبلاً سر به سر آدم‌ها می‌ذاشت اما هیچوقت به خودش این اجازه رو نمی‌داد که به کسی آسیب برسونه بلکه در این مواقع به شدت از دیگران حمایت می‌کرد، و البته که ندونستنِ اتفاقاتی که برای جونگ‌کوک افتاده هم در این امر سهیم‌ـه ولی بر اساس چیزی که از پسر می‌دونست با لطافت لب زد:

𝖣𝗋𝗎𝗇𝗄 𝖯𝖺𝗋𝗍𝗇𝖾𝗋 ✔︎「TK」Where stories live. Discover now