قسمت دوم: قاتل

228 53 98
                                    


در این قسمت خواهیم داشت:

#پلیس #مدرسه #مقدار اندکی استرس # معلم نازنازی # معلم عجیب # همکلاسی‌های عجیب‌تر # توجه نکردن به درس # دستگیر شدن # کیم دوهیون

#پلیس #مدرسه #مقدار اندکی استرس # معلم نازنازی # معلم عجیب # همکلاسی‌های عجیب‌تر # توجه نکردن به درس # دستگیر شدن # کیم دوهیون

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.




🐉
هیونجین

ورودش به مدرسه اصلا جوری که انتظار داشت پیش نرفت، فکر میکرد که یه ورود بی سروصدا و آروم داشته باشه و توجه هیچکس رو به خودش جلب نکنه، البته این توجه جلب نکردن قطعا برای قبل از این بود که برای تیم بسیبال تست بده؛ بعد از اینکه این کار رو میکرد تمام چیزی که میخواست همین توجه از طرف تمام شاگردا بود، کسایی که میتونستن توی بازی‌ها با سروصداها و تشویق‌هاشون بهش انرژی بدن.

با نزدیک شدن به محوطه‌ی مدرسه اولین چیزی که توجهشون رو جلب کرد ماشین پلیسی بود که جلوی ورودی پارکینگ مخصوص معلم‌ها نگه داشته بود. جونگین همونطور که با کنجکاوی ماشین رو بررسی میکرد از دوچرخه پایین پرید و هیونجین هم بلافاصله پشت سرش راه افتاد. نمیتونست دست از نگاه کردن به ماشین پلیس برداره اما حواسش به این بود که جونگین زیاد ازش فاصله نگیره. چیزی که به نظرش عجیب اومد، این بود که متوجه شد یه جوری نگاه تمام دانش آموزایی که توی حیاطن بهشه. اون با فاصله‌ی کمی نزدیک جونگین قدم برمیداشت، حتی دنبالش رفت تا جایی که میتونست دوچرخه‌اش رو بذاره هم پیدا کنه. دانش‌آموز جدیدِ تنها نبود، حتی اونقدر خوشگل نبود و ورود هیجان انگیزی هم نداشت. اما باز هم همه بهش نگاه میکردن.

تمام تلاشش رو میکرد که فاصله‌اش با جونگین زیاد نشه؛ اما وقتی از در ورودی رد شدن اون بدون اینکه توجهی بهش بکنه راهش رو کشید و از راه‌پله‌ی پیش روشون بالا رفت. خوشبختانه دانش‌آموزای داخل ساختمون به اندازه‌ی کسایی که توی حیاط بودن نگاهش نمیکردن. باید دفتر رو پیدا میکرد. اولین کار بعد از ورود به مدرسه‌ی جدید: بری و بپرسی که توی کدوم کلاس قراره باشی و معلمت کیه.

پیدا کردن دفتر معلم‌ها راحت بود چون دقیقا بعد از سالن ورودی و ابتدای راهروی دست راستش قرار داشت. تقریبا هیچکس متوجه ورودش نشد، مردها و زن‌ها پشت میز‌های مخصوص خودشون نشسته و هرکدوم مشغول کاری بودن. هیونجین به سمت نزدیک‌ترین میز رفت و بعد از اینکه منتظر شد تا اون معلم هدفونی رو از روی گوشش برداره گفت دانش‌آموز جدیده. مرد سری برای تایید تکون داد و کمی از روی صندلیش نیم‌خیز شد تا به سمت دیگه‌ای از اتاق اشاره کنه. هیونجین در راستای دستش و خارج از پنج ردیف میز که پشت سر هم چیده شدن بودن مردی رو دید که مقابل پنجره ایستاده بود و به منظره‌ای از جنگل پشت مدرسه نگاه میکرد.

The Hymn of DragonWhere stories live. Discover now