در این قسمت خواهیم داشت:
#مقبره لاکپشت #دوچرخه #جنگل #بهار #دوهیون #ترس # اضطراب #هوموفوبیا #تماس تلفنی #عتیقه فروشی #ساعت ناهار #هویج
🐉
هیونجینهیونجین دوباره توی همون مسیری بود که روز اول جونگین رو دید. اون روز هم مثل تمام روزهای دیگه درست همونجایی که اولین بار جونگین رو دیده بود توقف کرد و اطرافش رو از نظر گذروند. مارچ به سرعت باقی موندهی زمستون رو از جنگل پاک میکرد و به جز سایههای تاریک عمق جنگل هیچ جای دیگه اثری از برف به چشم نمیومد. ابرها، اما همچنان سقف بالای سرش رو پوشونده بودن، سبز تیرهی سرشاخهها توی سفیدی کور کنندهی آسمون مثل وقتی بود که جوهر زیادی از خودنویست روی کاغذ پخش شده باشه و خطوط مشکی نامنظم بی هدف توی دریای سفید در حال چرخیدن باشن. دوچرخهاش رو مثل روزهای گذشته به تنهی درختی تکیه داد و کولهپشتیش رو هم همونجا رها کرد.
به دلیلی، علاقه داشت زمانی که صاحب لاکپشت مرده به سراغش نمیومد به قبر کوچیک سر بزنه. کنار قبر روی چمن تازه و نم دار مینشست. با تکه چوبی به خاکی که بدن لاکپشت رو دربر گرفته بود ضربه میزد و به این فکر میکرد که یه حیوون خونگی چقدر میتونه برای صاحبش عزیز باشه. قاب عکسهای جونگین زیر سایهی درخت هم از بارون در امان نبودن، هیونجین میتونست ببینه که آب به زیر شیشه نفوذ کرده و بخشی از عکسها خراب شده. توی عکس، لاکپشت کوچیک میون دستهای پسرک خوشحال به نظر میرسید و لبخند روی لبهای جونگین اینقدر عمیق و واقعی بود که هیونجین نمیتونست با نگاه کردن بهش از کشیده شدن لبهای خودش به دو طرف جلوگیری کنه. قاب عکس رو توی دستش میگرفت، به لاکپشت نگاه میکرد و به پسری که انگار شادی توی تکتک اجزای صورتش معنی گرفته بود. به چشمهای کشیدهاش و به گونههای سرخ و به ردیف بهم ریختهی دندونها که از میون لبهای باریکش به چشم میومد.
تو نمیتونی قاتل باشی یانگ جونگین، نمیتونی. حداقل، کشتن از پسری که اینجوری توی عکس لبخند میزنه و برای لاکپشت از دست رفتهاش بین درختهای جنگل مقبره میسازه برنمیاد.
YOU ARE READING
The Hymn of Dragon
Fanfiction«پایان یافته» نام فیکشن: سرود اژدها 🐉 کاپلها: سونگجین، هیونین ژانر: تخیلی، رازآلود، درام، اسمات آیدی تلگرام نویسنده: @blueskintobone آیدی چنل: @nabatatsociety خلاصه: وقتی جسد اون دانشآموز پیدا شد، هیونجین برای اولین بار از مسیر جنگلی که به مدرس...