در این قسمت خواهیم داشت:
#تمرین بیسبال #درد زیاد #فاصله #دوهیون واقعا چه حسی داشت #بیمارستان #بیهوش شدن #گریه #هوانگ دوهوان #سونگمین نگران و منتظر #قربانی جدید #قتل #جونگین واقعا قاتله؟
🐉
هیونجیناز پنجرههای سالن دیگه نوری به داخل نمیتابید. مدتی میشد که همهی اعضای تیم اونجارو ترک کرده بودن. هیونجین روبروی دستگاه پرتاپ توپ ایستاده بود. پشت به پشت توپهای سفید به طرفش میومدن و اون با حرکات چوبش همشون رو میزد. خون از زخمهای پشت دستش جاری شده بود، روی انگشتها و چوب سر میخورد و با حرکات پیوستهاش به اطراف پرتاب میشد. سونگمین دوباره اونجا بود، درست در مرکز ذهنش و هنوز هم بهش لبخند میزد. احساس میکرد وسط یه میدون جنگ ایستاده و نمیتونه طرف هیچکدوم از دو طرف رو بگیره. میخواست فریاد بزنه و ازشون بخواد دست بردارن؛ اما اهمیتی نداشت که اون چی میخواست، مبارزه ادامه پیدا میکرد و هیونجین از هردو سمت ضربه میخورد. تیرها به طرفش پرتاب میشدن و شمشیرها بهش زخم میزدن. با این حال ساکت ایستاده بود، نمیتونست حتی برای نجات خودش کاری انجام بده.
توپهای داخل دستگاه تموم شدن. هیونجین چوبش رو پایین آورد و بیحرکت ایستاد. سکوت سنگینی تمام سالن رو پر کرد. حتی چراغی که مدتی میشد صدای ویز ویز زنبور میداد توی اون شب تصمیم به سکوت گرفته بود. هیونجین نفس نفس میزد، چشمهاش به نقطهای روی زمین ثابت نگاه میکرد. نمیتونست اتفاقاتی که افتاده بود رو برای خودش توضیح بده. طی روز فقط به صفحهی تلفنش که با اعلانهای اسم سونگمین پر میشد نگاه کرده بود. جرأت نمیکرد قفل رو باز کنه و محتوای مسجها رو بخونه. باورش نمیشد تونسته چنین کاری بکنه، ولی حتی زمانی که در اوج پیشمونی حاضر بود بدترین مجازاتها رو هم بپذیره تا دوباره بتونه پیش سونگمین برگرده؛ قلبش به خاطر خواستن و دلتنگی برای جونگین به تپش میافتاد. احساس میکرد هزاران تکه شده و هیچکدوم از اون بخشها تحت کنترل خودش نیستن.
جونگین بعد از تموم شدن ساعت مدرسه مدتی باهاش وقت گذرونده بود؛ هرچند که محل ملاقاتشون مثل روز گذشته انتهای راهپلهی منتهی به پشتبوم نبود. هردو بدون اینکه درموردش حرفی زده باشن جایی رو انتخاب کردن که حضور افراد دیگه بهشون اجازهی لمسهای بیش از اندازه رو نده. هیونجین میتونست قسم بخوره زمانی که مجبور بود نزدیک اما با فاصله از جونگین بایسته دردناکترین لحظات کل زندگیش بوده. فقط یه نکتهی خوب درمورد اون چند دقیقه وجود داشت، اینکه هیونجین به وضوح دویدن خون زیر پوست جونگین و روشن شدن زیر چشمهاش رو دیده بود. حضورش هنوز برای اون پسر ضروری بود، حداقل تا زمانی که اینطور بهم گره خورده بودن.
YOU ARE READING
The Hymn of Dragon
Fanfiction«پایان یافته» نام فیکشن: سرود اژدها 🐉 کاپلها: سونگجین، هیونین ژانر: تخیلی، رازآلود، درام، اسمات آیدی تلگرام نویسنده: @blueskintobone آیدی چنل: @nabatatsociety خلاصه: وقتی جسد اون دانشآموز پیدا شد، هیونجین برای اولین بار از مسیر جنگلی که به مدرس...