در این قسمت خواهیم داشت:
#جنگل #تاریکی #جادهی حاشیهی جنگل #عتیقهفروشی #گذشتهی چهها وهیوکجه؟؟ #سیگار #کارتهای تاروت🐉
هیونجینوقتی صدای زنگ تلفن بلند شد و هیونجین برای جواب دادن بهش دستش رو دراز کرد انتظار داشت که توی تاریکی شب دراز کشیده باشه اما هوا هنوز روشن بود. هنوز ده دقیقه هم وقتی که تماسش رو با سونگمین قطع کرد نمیگذشت.
دوهیون پشت خط بود، هیونجین توی دلش فحش داد.
-"کجا رفتی؟"
-"حالم خوب نبود اومدم خونه. چی شده؟"
-"مگه نمیخواستی مغازهی بابای هیوکجه رو ببینی؟ یادت رفت؟"
هیونجین بازهم فحش داد اما نه توی دلش و دوهیون صداشو شنید:"فاک، آره. اَه. باشه. الان میام."
-"میتونی بیای؟ توی جنگل گم نمیشی؟"
داشت سعی میکرد با یه دست شلوارش رو بپوشه:"بلدم از گوگل مپ استفاده کنم."
دوهیون خندید:"باشه. بهم زنگ بزن اگه گم کردی."
-"باشه."
هیونجین گم نشد، فقط دیرتر از چیزی که انتظار داشت به مقصدش رسید. هوا تاریک شده بود و نمیتونست راه خاکی وسط درختها رو درست ببینه، کفشهاش پر از گل شده بود و چندبار هم تا نزدیک پخش شدن روی زمین رفت. در نهایت به جایی که میخواست رسید و دید که دوهیون با لبخند بزرگی تو حاشیهی جنگل انتظارش رو میکشه.
ساختمون بزرگتر از چیزی بود که انتظارش رو داشت، یه ویلای مسکونی قدیمی دو طبقه با حیاطی که دوبرابر خونهای به نظر میرسید که پدرش به ارث برده بود. حیاط از درخت پر بود، یا حداقل تا اونجایی که هیونجین میتونست از بیرون ببینه، درختها مشابه هرچیزی بودن که توی جنگل دیده بود. حداقل، تمام خونههایی که در راستای جاده بودن همون نوع درخت رو توی حیاطشون داشتن، نه اینکه هیونجین انتظار داشته باشه ساکنین منطقهی مسکونی حاشیهی جنگل درخت هلو یا پرتقال توی باغچههاشون بکارن.
YOU ARE READING
The Hymn of Dragon
Fanfiction«پایان یافته» نام فیکشن: سرود اژدها 🐉 کاپلها: سونگجین، هیونین ژانر: تخیلی، رازآلود، درام، اسمات آیدی تلگرام نویسنده: @blueskintobone آیدی چنل: @nabatatsociety خلاصه: وقتی جسد اون دانشآموز پیدا شد، هیونجین برای اولین بار از مسیر جنگلی که به مدرس...