قسمت بیست و هشتم: گناه

73 13 32
                                    

در این قسمت فقط اسمات داریم 🔞

در این قسمت فقط اسمات داریم 🔞

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

🐉
هیونجین

جونگین در ورودی خونه رو باز نگه داشت تا هیونجین از کنارش عبور کنه. بازوش انگار از جای دیگه‌ای دستور میگرفت؛ دستش روی کمر جونگین نشست و اونو دنبال خودش به داخل کشید.

جونگین بین دیوار راهرو و بدن هیونجین گیر افتاد، در رو بست. هیونجین گردنش رو خم کرد، صورتش از مقابل لب‌های جونگین عبور کرد و بوسه‌ای کنار گوشش گذاشت. حلقه‌ی بازوش تنگ‌تر شد، جونگین هردو دستش رو بالا آورد، صورت هیونجین رو گرفت و زاویه‌ش رو عوض کرد، به چشم‌هاش خیره شد، نگاهش پروانه‌های سفیدی بود که توی سینه‌ی هیونجین میرقصیدن. لب‌هاشون بهم رسید.

هیونجین پلک‌هاش رو بست. اجازه داد لب‌ها و زبونش کاری رو که به خوبی بلد بودن انجام بدن. جونگین عقب عقب رفت، هیونجین حرکاتش رو دنبال کرد، پاهاشون بهم گره خورد و هماهنگ شد. با هر قدم جونگین یکی از پاهاش هیونجین هم جلو میرفت، بدون اینکه نیاز داشته باشه که بهش فکر کنه. ذهنش فقط روی بوسه متمرکز شده بود؛ روی باز و بسته شدن، گرمای زبون جونگین توی دهنش و روی صدایی که از تقابل فرصت‌طلب لب‌هاشون ایجاد میشد، روی مکیدن‌ها و گاز گرفتن‌ها و کند و کاو کردن بین لب‌هایی که هیچ مقاومتی از خودشون نشون نمیدادن. هیونجین نیازی نداشت که به قدم‌هاش فکر کنه، یا به حفظ کردن تعادلش، دست‌هایی نامرئی رو احساس میکرد که بدن بی‌وزنش رو ایستاده نگه میداشتن، بالا میبردن، حرکت میدادن؛ مثل معلق شدن بود، پرواز کردن یا قدم زدن روی ابرها. تنش به دنبال جونگین کشیده میشد، انگار روی موجی ایستاده بود و سواری میگرفت.

-"پله..."

جونگین بین بوسه گفت. هیونجین ایستاد، لبش بین لب‌های جونگین گیر کرده بود، کمی فاصله گرفت، جونگین رهاش کرد. راه‌پله‌ی روبروش رو دید. "برو بالا."

جونگین بازوهاش رو پایین برد، دست هیونجین رو گرفت، چرخید و شروع به بالا رفتن کرد. هیونجین دنبالش کشیده میشد. به انگشت‌های گره خوردشون نگاه میکرد، به پشت لباس جونگین که به خاطر دست‌های اون بهم ریخته شده و از زیر کمر شلوارش بیرون زده بود.

The Hymn of DragonWhere stories live. Discover now