با هیجان گفتم:خب؟ کیه؟
لبخند زد:اون یارو یادته برای این سونگکار میکرد؟همونکه شهرت خاصی تو مهارت رزمیش داره؟همینطور هوش و زکاوتش؟
سرمو تکون دادم:آره یادمه یارو خیلیم خشنه
یشینگ: میدونی شغلش چیه؟
-نه نمیدونم از کجا بدونم؟ من حتی قیافشم ندیدم
یشینگ سرشو تکون داد: کریس بیاد بهت نشونش میدم
به نشونه اعتراض بلند شدم:یعنی چی؟ پسره جلف اینجوری میخوای خودشیرنکی کنی؟
یشینگ لبخند پیروزمندانه ای زد: چرا که نه جونگین در هر صورت دست راستشه یه دست چپی هم باید باشه دیگه، نه؟
-هه چی فکر کردی پیش خودت؟ کریس بزور به جونگ اعتماد داره بعد تو بشی دست چپش، خنده داااره
جونگین از روی کاناپه بلند شد، که پرسیدم: تو کجا؟
بدون اینکه برگرده نگام کنه درو باز کرد قبل اینکه بره بیرون گفت: خیلی سرو صدا میکنین
.
.
.
داخل اتاق جمع شده و منتطر کریس بودیم!
از این جلسه ها متنفر بودم چون حتی نفس کشیدن هم سخت بود چه برسه به صحبت کردن!
جین هکر بود و تونسته بود نظر کریس رو کمتر از یک ماه به خودش جلب کنه. یشینگ هیجان داشت و منتظر بود خبر خوبش رو به کریس برسونه!
*پسره ی چاپلوس*
در باز و مقامت کریس تو درگاه در پیدا شد، کمی مکث کرد و یه نگاه سر سری به همه انداخت!
سکوت اتاق رو تنها قدم های اروم و محکم کریس میشکست، بعد از یک دور کوتاه زدن داخل اتاق به میز تکیه داد و دست هاش رو داخل جیب شلوار نیمه تنگش فرو برد
-میشنوم!
یشینگ اجازه صحبت خواست بعد اینکه کریس سرش رو به نشونه مثبت تکون داد شروع به صحبت کرد: میخوام یه داستان کوتاه رو قبل معرفی یک نفر براتون تعریف کنم.
کریس:خب
یشینگ ادامه داد:بین افراد این سونگ یک نفر هست که طی این چندسال آلفا های زیادی خواستارش بودن. طبق تحقیقی که کردم این فرد مدت زیادیه که اینجا مشغول به کاره ، بخش الف، یعنی از اول قسمت خریدوفروش اعضای بدن و قاچاق بچه بوده!
جالب اینجاست اون به هیچ وجه وارد گروهی نمیشه یعنی تا به الان وارد هیچ یک از گروه هایی که این سونگ تعیین کرده نشده! چه آلفا چه بتا و چه امگا! حالا بین گروه ها برای گرفتن این عضو رقابته، اگر ما همچین فردی بینمون باشه بنظرت چه اتاقی میافته؟
جونگین آروم و جدی گفت:دو هیچ از بقیه جلو میافتیم!
یشینگ بشکن زد:دقیقا
کریس جدی گفت:تهش؟
یشینگ خوشحال لب زد:اون فرد قبول کرده عضوی از ما بشه!
کریس:دلیل؟
یشینگ: اونو تو دیگه باید بفهمی!
کریس خشک و جدی گفت: یک نفر که همه سرش دعوا دارن میخوای وارد تیم من کنی! و اون فرد کسیه که میلی به وارد شدن به هیچ اکیپی رو نداره و تو نپرسیدی که به چه دلیل!
یشینگ به من نگاه کرد و بعد روبه کریس لب زد:امتحانش که ضرر نداره اون چند دقیقه دیگه میرسه میتونین صحبت کنید و اونوقت تصمیم بگیرید!
جونگین که تا اون لحظه ساکت بود به حرف اومد: کریس به امتحانش می ارزه، بودن این فرد تو تیممون یه زهر چشم گرفتن از افراد این سونگه!
کریس سکوت کرده بود، کمی نگذشت تکیه اش رو از میز گرفت و دورش زد
روی صندلی پشت میز نشست و چشم هاشو بست!
.
.
.
صدای در اومد یشینگ با چشم و ابرو به من اشاره میداد که درو باز کن!
جونگین بیخیال روی کاناپه داخل اتاق نشسته بود و با گوشیش بازی میکرد.
صدامو صاف کردم و با احتیاط گفتم:درمیزنن
کریس همینطور که چشم هاشو بسته بود گفت:بازش کن
دروباز کردم با دیدن فردی که پشت در بود خشکم زد!
YOU ARE READING
𝐁𝐥𝐨𝐨𝐝𝐲 𝐰𝐢𝐧𝐭𝐞𝐫
Fanfiction༒Fic:Bloody Winter ~فیک:زمستان خونین ༒Couple:krisho_kaihun_krishan_kaisoo_chanbaek ༒Main character:kriswu & kim jongin ༒Genre:Criminal,Drama,lover, smut,BDSM ~کاپل ها:کریسهو_کایهون_کریسهان_کایسو_چانبک ~نقش اصلی:کریس وو_جونگین ~خلاصه: پسر خونسرد و بی...