<بکهیون>
جلوی ساختمون خارج از شهر ایستادم و از ماشین پیاده شدم.
جاده خاکی رو طی کردم و اطرافو دید زدم. خیلی خالی از سکنه به نظر میرسید!
-لعنت بهت چان که هیچ وقت باهام هماهنگ نیستی
تو دلم زمزمه کردم و بعد از آخرین نگاهم به ساختمون از بیرون داخل ماشین برگشتم و وقتی چیزی دستگیرم نشد ماشین رو روشن کردم.
قبل از اینکه سوییچ رو بچرخونم متوجه عده ای شدم که از ساختمون خارج شدن، از اینکه ماشین رو با فاصله زیادی پارک کرده بودم نفس راحتی کشیدم.
با دقت بهشون نگاه کردم و وقتی که متوجه کریس و آیرین شدم که بینشون بودن چشم هام از حدقه دراومد!
درست میدیدم؟!
با هیجان دست هام رو مشت کردم.
به سمت ماشین هاشون رفتن و بعد از اینکه همگی سوار شدن، حرکت کردن.
با استرس فرمون رو توی دست هام فشردم.
هیچ حس خوبی به این قضیه نداشتم، تردید و دودلی کل وجودم رو پر کرده بود.
آخرش طاقت نیاوردم و ماشین رو روشن کردم، غروب شده بود و هوا تاریکی رو در آغوش گرفته بود.
با نهایت احتیاط تعقیبشون کردم و کمی که گذشت متوجه شدم مسیرشون به سمت همون بندرگاه خارج ازشهره که معمولا قابل استفاده نیست و فقط برای حمل بار استفاده میشد!
اونم فقط برای شرکت هایی خاصی که مجوز داشتن.
به دنبااشون اما با فاصله از ماشین پیاده شدم و نزدیک یکی از محفظه های فلزی که اونجا بود ایستادم.
اونقدری بزرگ بود که اگه یکم خم میشدم میتونست کل بدنم رو از دیدشون پوشش بده.
وقتی تو دیدم قرار گرفتن پشت محفظه پنهان شدم.
با قلبی که محکم داخل قفسه سینم میزد به صحنه مقابلم نگاه کردم.
کمی نگذشته بود که صدای زنجیر ها و قرار گرفتن بارها و محفظه ها روی زمین کل فضارو پر کرد.
اضافه شدن دختر خاص و عجیبی که مشخص بود ملیت کره ای نداره، صحبت کردنش با کریس به زبون چینی، دختربچه های که لباساشون علامت گذاری شده بود و با زنجیر بسته شده بودن، کامیون هایی که اونا رو حمل کردن، همه و همه این اتفاق ها رو به چشم دیدم و با موبایلم ثبت کردم!
دستم رو محکم روی دهنم فشار دادم تا مبادا از شدت شوکی که بهم وارد شده بود صدایی از خودم تولید کنم.
موبایلم رو با دست های لرزون توی جیبم فرو کردم و درست قبل از اینکه اولین قدمم رو برای خارج شدن از اون بندرگاه لعنت شده بردارم سایه سیاهی رو دیدم و بعد دستی که مچ دست لرزونم رو شکار کرد...
لعنتی!<جونگین>
- میخوای با اون پسر چیکار کنی؟
برای چندمین بار این سوال رو ازش پرسیدم و اون مثل دفعه های قبل نادیدش گرفت .
بازوش رو گرفتم سمت خودم کشیدم: با تواَم!
چشم هاش به سرخی میزد و این نشونه خوبی نبود. بازوش رو از دستم بیرون کشید و سمت ساختمون حرکت کرد.
آیرین شونه به شونم ایستاد: اون همکارمه...
تعجب نکردم.
ادامه داد: و کریس قرار نیست ازش بگذره.
جلوتر از من پشت سر کریس وارد ساختمون شد.
تائو و دنیل رو روی پل وسط ساختمون دیدیم.
تائو در حالی که دست هاش رو توی جیب شلوار جذبش فرو کرده بود جلو اومد : بالاخره اسباب بازی هامو آوردی!
و بعد لبخند کجی زد و نیم نگاهی به دنیل که کنارش ایستاده بود انداخت.
کریس که حالا اثری از عصبانیت توی چهره اش نبود توضیح داد: پنج تا کامیونه همشون دختر بچه ان هر کامیون ۷۵ نفر... داخل بدنشون جنس جا ساز شده هر کدوم از اونا تو شکمشون بترکه هم بچه رو از دست میدی هم جنسو...کار من دیگه تموم شده.
کریس کاغذ رو دست دنیل داد و برگشت از ساختمون خارج بشه صدای تائو متوقفش کرد: نمیخوای بمونی با هم سلاخیشون کنیم؟!
و بعد یکی از ابروهاش رو بالا فرستاد و با اشتیاق تمسخرآمیزی به سر تا پای کریس خیره شد.
کریس که پشتش به تائو بود بعد از کمی مکث سمتش برگشت و با دو قدم بلند فاصله بینشون رو از بین برد، کمی خم شد و سرش رو داخل گردن تائو فرو برد و با دستش پست گردن تائو رو گرفت و چیزی رو دم گوشش زمزمه کرد که ما نشنیدیم اما چهره وحشت زده تائو همه رو کنجکاو کرده بود!
کریس کمی فاصله گرفت و نیشخند زد:یادت باشه چی گفتم
و بعد از ساختمون خارج شدیم، در حال راه رفتن بودیم که جین پشت سرمون ظاهر شد.
متعجب پرسیدم: تو کی اومدی؟
جین چشمکی زد: بودم...
و بعد به کریس نگاه کرد و با تند کردن قدم هاش خودش رو بهش رسوند: کار انجام شد رئیس.
کریس همینطور که سریع راه میرفت سرش رو تکون داد: خوبه... میریم ساختمون خودمون
آیرین نگران لب زد: با بکهیون چیکار میکنی؟
کریس نگاه زهراگینی به آیرین انداخت و بعد با خشم غرید : به تو ربطی نداره!
.
.
.
DU LIEST GERADE
𝐁𝐥𝐨𝐨𝐝𝐲 𝐰𝐢𝐧𝐭𝐞𝐫
Fanfiction༒Fic:Bloody Winter ~فیک:زمستان خونین ༒Couple:krisho_kaihun_krishan_kaisoo_chanbaek ༒Main character:kriswu & kim jongin ༒Genre:Criminal,Drama,lover, smut,BDSM ~کاپل ها:کریسهو_کایهون_کریسهان_کایسو_چانبک ~نقش اصلی:کریس وو_جونگین ~خلاصه: پسر خونسرد و بی...