༒𝐏𝐚𝐫𝐭𝟐𝟑

159 45 40
                                    

عذر میخوام بخاطر تاخیر در آپ
.........

<سهون>
داخل پذیرایی بودیم.
کای بازوی همون پسری که گفتن مامور پلیسه رو محکم توی دستش گرفته بود در حالی مچ دست هاش رو بسته بودن و گوشه ای از لب هاش زخم بود.
به نظر میومد کمی شکنجه هم شده.
لوهان کنارم ایستاده بود، اینطور که به نظر میومد نسبت به چند وقت پیش هم آرامش بیشتری کنارمون داشت و هم تا حدودی ما و تفاوتمون با پدرش رو شناخته بود. یشینگ و جونگین کنار کای با فاصله ایستاده بودن و همه و همه در حال نگاه کردن به پسر دست بسته یعنی بکهیون بودیم.
کریس پشت به پنجره ایستاده و دست  به سینه به لبه پنجره تکیه داده بود: خب؟
آیرین که طرف دیگه بکهیون بود تکونی به خودش داد اما قبل از اینکه حرفی بزنه کریس تیز به سمتش برگشت: تو حرف نزن!
کای بازوی اون پسر رو روبه جلو حل داد که قدمی سمت کریس برداشت.
لب های خشک شده و خونیش رو با زبونش خیس کرد: چی کار باید بکنم؟
کریس یک تای ابروش رو بالا انداخت و به جین که روی کاناپه با لپ تاپش نشسته بود خیره شد: جین؟
جین عینکش رو روی چشم هاش مرتب کرد: بیون بکهیون...فرزند دوم خانواده بیون دارای یک برادر و یک خواهر که رابطه صمیمانه ای باهاشون داره...پارک چانیول ۲۸ ساله گارآگاه بخش جنایی به مدت چهار سال باهم بودن
بعد لپ تاپ رو سمت بکهیون چرخوند: جزئیات کامل علایق پاتوقشون دوستاشون محل زندگیشون و.... تو این صحفه هست.
بکهیون نگاه ترسونش رو به کریس داد:برای چیه اینا؟
کریس تکیه اش رو از دیوار گرفت و دست راستش رو داخل جیب شلوارش فرو بود و قدمی از پنجره فاصله گرفت : برای اینکه حدت رو بدونی!
بکهیون با نگاه خاموشش به چشم های کریس زل زد : الان باید گوش به فرمان تو باشم؟
کریس جوابی نداد که بکهیون ادامه داد: فرقت با اونی که براش کار میکنی چیه؟
بعد از تموم شدن جملش به سمت کریس برگشتم و با ترس از اینکه ممکنه عصبی بشه و کار نا معقولی بکنه بهش نگاه کردم اما، اون تقریبا هیچ عکس العملی نشون نداد! و این عجیب بود!
از اینکه با این سونگ یکی میدونستنش اصلا عصبی نشد!
در عوض با قدم های کوتاه خودش رو به بکهیون رسوند و سرش رو به گوش بکهیون نزدیک کرد : شاید یه روزی بفهمی
بعد سمت پنجره رفت و بازش کرد. هوای
سرد به داخل سالن نفوذ و فضا رو خنک کرد: دستش رو باز کن!
کریس خیره به بیرون پنجره باز گفت.
کای جلو رفت و دست هاش رو باز کرد: میتونی بشینی
و بعد همینطور که شعله فندکش رو مماس با سیگارش قرار داده بود ادامه داد : دو روز دیگه جناب سانگ مین رو ملاقات میکنیم
یشینگ متعجب پرسید: همون که اسطبل داره و روی اسب ها قمار میکنه؟
جونگین خشک جوابش رو داد: درسته
جین لبخند زد: نفر بعدی اونه
آیرین دست به سینه ایستاد و با چهره بی حسش زمزمه کرد: خوبیش اینه فقط خودشو افرادشن قرار نیست مثل دفعه قبل باشه.
تهیونگ کمی کرواتش رو شل کرد و روی کاناپه کنار جین نشست: این دفعه هم مثل دفعه قبل باید بیام...
جونگین هم سیگاری آتیش زد و بعد از پوک عمیقی به تهیونگ نگاه کرد: نه
کریس ته سیگارش رو از پنجره بیرون انداخت: ایندفعه فرق داره!

𝐁𝐥𝐨𝐨𝐝𝐲 𝐰𝐢𝐧𝐭𝐞𝐫Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin