پدال رو زیر پام فشار دادم و فرمون رو توی مشتم، از آیینه نگاهی به سهون انداختم که دستشو روی زخم کریس گذاشته بود و فشار میداد.
کریس سرفه ای کرد: نباید بری بیمارستان...
اخم غلیطی کردم و صدام ناخودآگاه بالا رفت: اینو تو تعیین نمیکنی!
+جونگ دردسر درست میشه... میخوای چی بهشون بگی؟ من چاقو خوردم...مطمئن باش تا نفهمن چه اتفاقی افتاده نمیذارن از بیمارستان خارج بشیم!... نکنه میخوای بهشون بگم جفتمون قاتلیم؟
چشم هام گرد شد. فورا به سهون نگاه کردم و با قیافه بهت زدش رو به رو شدم: چـ... چــی؟!!!!
کریس حرفش رو قطع کرد: برو خونه جونگ... دو تا دکترین از پس یه زخم لعنتی برنمیاین؟!
-همین زخم لعنتی داره از پا درت میاره!
+ برو خونه جونگ... مگه اینکه خودت یه بهونه ای دست و پا کنی بهمون مشکوک نشن.
دندون هامو روی هم فشار دادم، حق با اون بود اگه به چیزی شک میکردن قضیه بیخ پیدا میکرد!
مشتم رو محکم روی فرمون کوبیدم و لعنتی زیر لبی گفتم و به سمت خونه خودم روندم
.
.
.
پانسمان زخمش تموم شد، به سهون نگاه کردم که با دقت زخم بازوش رو بخیه میزد و بعد از تموم شدن بخیه و پانسمانش خودش رو روی کاناپه انداخت و پلک هاش رو روی هم فشار داد.
کریس بی حرکت روی تخت نشسته بود وبه تاج تخت تکیه داد، چشم هاش رو بست: شنبه کار داریم...
+ چیکار؟... برین آدم بکشین؟!
سهون بود که طلبکار به کریس زل زده! کریس چشم هاش رو باز کرد و با جدیت به چشم های سهون خیره شد:آره!
سهون چشم هاش رو چرخوند و عصبی خندید:آره؟!!!
وقتی جوابی از کریس نگرفت به سمت من برگشت:میگی شما قاتلین به همین راحتی؟!
تکیم رو از پشت صندلی چوبیم گرفتم، آرنجم رو روی زانوم گذاشتم و موهام رو چنگ زدم.
وقتی از منم جوابی نگرفت از جاش بلند شد، دست هاش رو هوا تکون داد و با نگاهی که لبریز از دلخوری بود بهم چشم دوخت: تموم نبودنات... رفت و آمدای گاهو بیگاهت... بی محلیات... واسه همین بود؟!
صداش بغض داشت و میدونستم با سکوتم بیشتر قلب آسیب دیدش رو خورد میکنم اما چیزی برای گفتن نداشتم، واقعا نداشتم...
+جونگ برو بیرون
به سمت کریس برگشتم که با گذاشتن پلک هاش روی هم بهم اطمینان خاطر داد، بلند شدم و از اتاق زدم بیرون.
وارد آشپزخونه نیمه تاریک شدم و دستگاه قهوه ساز رو روشن کردم
حالا قرار بود چی بشه؟ باید بیخیال سهون میشدم؟ این واسش بهتر بود....؟
چند دقیقه ای که توی آشپزخونه توی افکارم غرق شده بودم به اندزه چند سال گذشت...
صدای باز شدن منو از افکارم بیرون کشید سایه هاشون قبل از خودشون وارد پذیرایی شد!
سهون و کریس بی صدا از اتاق بیرون اومدن و وسط پیذرایی ایستادن.
به سهون نگاه کردم، نوک قرمز بینیش و پلک های ملتهب و سرخش قلبم رو خراش میداد....
نگاهم رو از صورتش گرفتم.
کریس سکوت بینمون رو شکست:بهش اجازه بده فکراشو بکنه
سهون سمت خروجی رفت و قبل از بستن در پشت سرش زمزمه کرد: سوهو نیم ساعت دیگه میرسه
و بعد درو محکم پشت سرش کوبید صدای کریس سکوت حاکم بر خونه رو شکست
+ولت نمیکنه
سمت کریس برگشتم، رنگش هنوزم بیش از حد سفید بود: زیاد سر پا نمون خون زیادی ازت رفته
+یکی الان باید نگران خودت باشه!
- هر تصمیمی بگیره برام قابل درکه
+حتی اگه بخواد وارد تیم شه؟!
چشم هام از تعجب گشاد شد:
اون همچین کاری نمیکنه!
یه ابروش رو بالا فرستاد:
پس هنوز نمیشناسیش!
گفت و به سمت اتاق برگشت
دنبالش راه افتادم:اینو که جدی نگفتی... نه؟!!
روی تخت دراز کشید و با ساعدش چشم هاش رو پوشوند: نمیدونم
داد کشیدم:کریــس!
همون دستو زیر سرش برگردوند
+نه کاملا جدی گفتم... میخواد وارد تیم شه!
عصبی شدم: نمیتونم با این تصمیمت کنار بیام کریس! اون حق نداره همچین غلطی بکنه
- این تصمیم من نیست... تصمیم سهونه من فقط قبولش کردم
با حرص غریدم: چرا قبول کردی؟
اونم صداش بلند شد: چون دلیلش منطقی بود!
دو دستی به موهام چنگ زدم، لب هام رو به هم فشار دادم: یعنی چــی؟!
نشست و به تاج تخت تکیه داد و بدون حس بهم خیره شد: اون همه چیو میدونست!
دلم هری پایین ریخت: چـ... چــی؟
سرش رو به دو طرف تکون داد:اون همه چیو میدونست فقط مطمئن نبود، این چند دقیقه که تو اتاق بودیم فقط اون حرف زد نه من...میدونی جونگ... اون تموم این مدت میتونسته با این قضایا کنار بیاد... چون دوستت داشته... چیزی که آزارش میداد فاصله گرفتن تو بود!
پاهام سست شد و روی کاناپه نشستم ، چرا تموم این مدت سهون رو دست کم گرفتم...؟!
.
.
.
هر پنج نفرمون بدون هیچ صدایی داخل اتاق نشسته بودیم و کای بود که سکوت طولانی بینمون رو شکست: اگه حرفی ندارین پاشین بریم هـوم؟!
به سمت کیونگسو و سوهو برگشتم، وقتی رد نگاه عصیبیشون رو دنبال کردم به کریس رسیدم که بدون اینکه کوچیکترین اهمیتی بده به یه جای نامعلوم خیره شده بود...
کیونگسو طاقت نیاورد و با حرص زبون باز کرد:
از اینکه همیشه بهت میگم گاو اصلا پشیمون نیستم!
کریس سرش رو تکون داد و پلک هاش رو به نشونه فهمیدن روی هم گذاشت و با این کار آثار خشم رو توی چهره کیونگسو بیشتر کرد
به سوهو نگاه کردم: تو نمیخوای چیزی بگی؟
نیم نگاهی بهم انداخت و همینطور که مسیر خروجی تا در اتاق رو طی میکرد گفت:
به این مگه میشه چیزی گفت؟ اصلا فایده ای هم مگه داره؟!
لبمو کج کردم: حداقل تلاشتو بکن!
دستش که به دستگیره در رسیده بود رو پس کشید و مسیر رفته رو برگشت: خودت گفتیا!
کریس متعجب اول به من و بعد به سوهو نگاه کرد و قبل از اینکه عکس العملی از خودش نشون بده دستش بین دندون های سفید و خرگوشی سوهو اسیر شد!
همه بهت زده به سوهو خیره شدیم و سعی کردیم کار عجیبی که تا حالا ازش ندیده بودیم رو تو مغزمون پردازش کنیم... کریس رو گاز گرفت؟!
کای بهت زده گفت: what the fuck؟
بلند شدم و یقه هودی سوهو رو تو مشتم گرفتم و عقب کشیدمش: هی هی چیکار میکنی؟!!!
با همون عصبانیتی که حتی گاز گرفتن هم باعث نشده بود از شدتش کم بشه تو چشم هام نگاه کرد:
حقشه!
اخمی بهش کردم و دست کریس رو چک کردم...
جای دو ردیف دندون ریز روی دستش مونده بود که به کبودی میزد و همزمان که عجیب بود خنده دار هم بود!
+آدم با بیمار اینطوری رفتار میکنه جناب کارآگاه؟!
در حالی که لب پایینش رو به دندون گرفته بود گفت: چون مصدومه نمیتونم بزنمش یا دعواش کنم...
کای حرفش رو قطع کرد: پس خداروشکر کریس مصدومه...
کریس که تا اون لحظه ساکت بود گفت:برین بیرون میخوام بخوابم
به سه تاشون نگاه کردم و با جدیت گفتم:درسته زخماش جدی نیستن ولی خون از دست داده و باید استراحت کنه
سوهو چشم هاش رو چرخوند: وقتی خوب شی پوستت رو میکنم...
کریس بدون حرف به خارج شدنش از اتاق نگاه کرد و چیزی نگفت
از اتاق خارج شدیم و توی پذیرایی رو به روی هم نشستیم
+ چطوری پیداش کردی؟
برای همچین سوالی خودمو آماده کرده بودم:کریس نشونه گذاشته بود برام.
کیونگسو که کنار سوهو نشسته بود با نگرانی پرسید :حالش خوبه دیگه؟ اون لعنتیایی که باهاشون دعوا گرفته بود کی بودن؟
- حالش که الان خیلی خوبه... اونا هم شخص خاصی نبودن مثل اینکه یه درگیری کاری با شرکتای رقیبش داشته... نگران نباشین چیز مهمی نیست و حل میشه
از دروغ گفتن خوشم نمیومد با اینکه توی زندگیم تقریبا همیشه انجامش دادم کای کنارم نشسته غرق در فکر بود:همچین گزارش کولی رو باید به جونگده بدم.
یکی محکم زدم پس کله اش:این یکیو چش پوشی کن پسره پرو
کای همینطور که دستش رو بین موهای فرفریش برده بود و سرشو ماساژ میداد گفت:داداش میتونی یکم ملایمتر باشی؟ جای اینکه تو روی کریس تاثیر بزاری اون روی تو تاثیر گذاشته
سوهو و کیونگسو ریز خندیدن.
سوهو دست برد کتش رو از روی دسته کاناپه ال شکل بلند کرد:من باید برم دیگه پرونده رو کامل کنیم...کیونگ تو میای برسونمت؟
کیونگسو سرشو تکون داد و کمی بعد از خونه خارج شدن.
بعد از رفتن پسرا وقتی هردو نفس راحتی کشیدیم کای گفت:کریس ساکت نمیمونه درسته؟
-کریس نقشه های خیلی مهمتری داره!
+جمعه باید کجا بریم؟
-کلوبی که جناب لی اونجا قمار میکنه.
ESTÁS LEYENDO
𝐁𝐥𝐨𝐨𝐝𝐲 𝐰𝐢𝐧𝐭𝐞𝐫
Fanfic༒Fic:Bloody Winter ~فیک:زمستان خونین ༒Couple:krisho_kaihun_krishan_kaisoo_chanbaek ༒Main character:kriswu & kim jongin ༒Genre:Criminal,Drama,lover, smut,BDSM ~کاپل ها:کریسهو_کایهون_کریسهان_کایسو_چانبک ~نقش اصلی:کریس وو_جونگین ~خلاصه: پسر خونسرد و بی...