༒𝐏𝐚𝐫𝐭𝟏𝟖

201 63 23
                                    

<جونگین>
همه مشغول خالی کردن بنزین روی جنازه ها بودن،
همه به جز تهیونگ.
یشینگ باقی مونده بنزینش رو ریخت و به سمت تهیونگ برگشت و نفس زنان گفت: چه غلطی میکنی ته؟
تهیونگ پلک زد و نگاهش رو از جنازه ها به صورت عرق کرده یشینگ داد: نمیتونم... هیچ کاری نمیکنم!
کلافه دبه خالیه بنزین رو به گوشه ای پرتاب کردم و قدمی بهش نزدیک شدم: نمیتونی انقد رو عصاب نباشی؟
سهون جلو اومد و با یک دست بازوم رو گرفت:ولش کن
و به عقب هدایت کرد.
آیرین دبه دستش رو روی زمین انداخت: تموم شد.
جین آروم و قدم زنان همینطور وه دست راستش داخل جیبش بود، دست چپش رو باز کرده و تموم نوشیدنی های روی سکوها رو بیخیال روی زمین میریخت.
تهیونگ جلوتر راه افتاد که از پله ها بالا بره اما جلوی راه پله ها مکث کرد! با تعجب سمتش برگشتیم که توی تاریکی کریس با چشم های سرخ و عصبی از پله ها پایین اومد.
روی پله سوم ایستاد: شنیدم یه چیزی گفتی... یه بار دیگه بگو!
تهیونگ نفسش رو بیرون داد :گفتم هیچ کاری نمیکنم
کریس یه پله دیگه پایین اومد و رو به روی تهیونگ ایستاد با یک حرکت گردنش رو گرفت و پشتش رو کوبید به دیوار
میخواستم سمتشون برم که سهون مانعم شد
کریس آروم و عصبی تو صورت تهیونگ غرید:بار دیگه بشنوم... زنده آتیشت میزنم بچه!
و بعد روی زمین پرتش کرد، روی سرش ایستاد:و اگه بخوای گمشی بیرون هرکی رو هم‌ که میشناسی آتیش میزنم!
با بهت بهش نگاه میکردم هیچ وقت این روی کریس رو ندیده بودم، انگار حقیقت داشت که اگه کسی رو با دست خودت بکشی احساساتت رو از بین‌ میبری!
بعد از ریختن بنزینا دور تا دور ساختمون از دور به سوختنش نگاه میکردیم‌.
این اولین‌کار تیمی، اولین قتل دست جمعی و اولین و متفاوت ترین حسی بود که تجربه کردیم، حسی مملو از ترس غم نفرت و انتقام...
.
.
.
ماشین رو داخل پارکینگ پارک کردم و بعد از خاموش کردنش منتظر موندم که سهون پیاده شه اما نشد و روی صندلی کنارم موند، به نیم رخش نگاه کردم: پیاده نمیشی؟
همینطور که به نقطه نامعلومی از رو به روش خیره بود لب زد :ما امروز بیش از ده تا آدم‌کشتیم جونگ...ما آدم کشتیم حتی اگر اونا بدترین آدمای کره زمین بوده باشن...
دست سردش که روی پاش بود رو بین دستام‌گرفتم:میدونی کریس هیچ کاری رو بی دلیل نمیکنه...من مطمئنم اون هدف خیلی بزرگ و خوبی داره حتی اگر آدم کشتن جزءش باشه.
لبخند غمگینی زد: ولی بازم ما جون میگیریم اینو یادت نره.
بهش خیره شدم.
درست بود سهون بیشتر اوقات چیزی بروز نمیداد اما چشم های نگرانش هیچوقت ازم مخفی نمیموند
لب هام رو رو لبای سهون گذاشتم، آروم لب های سهون رو لمس میکردم و همزمان شونه اش رو نوازش کردم .برای چند ثانیه عقب کشیدم و بهش خیره شدم:دنیا بد تا میکنه باهات...نکشی میکشنت...منم برای دفاع از کریس و مهم تر از اون محافظت از تو هرکاری میکنم. اوکی...بیا الان همه چیز رو فراموش کنیم ...فقط این تایم رو به خودمون اختصاص بدیم
لب هام رو گردن سهون لغزید و عطر تنش رو نفس کشیدم رو رگ گردنش زمزمه کردم:میدونستی چقدر دلم برای حس کردنت تنگ شده؟
سهون چشم هاش رو بست و نفس عمیقی کشید.دست هام پهلوهاش رو از زیر لباس لمس میکرد، سهون دستاش رو رو دستهام گذاشت واقعا بهش نیاز داشت.
خوب میدونستم چطور با لمسام کاری کنم که همه چیز یادش بره از طرفی دلم برای جوجه خوشگلم تنگ شده بود.
صورتمو نزدیک آوردم تا ببوسمش ک عقب کشید
:اینجا...نه..
سرمو تکون دادم و لبخند زدم از ماشین پیاده شدیم گردنش رو گرفتم و به ماشین کوبیدمش لبامو رو لباش گذاشتم و غرق بوسیدنش شدم تا یکم از عطشم کم کنه
دکمه هاش رو باز کردم و زبونمو دور نیپلاش چرخوندم، همین حرکت باعث شد از لذت سرش رو عقب ببره
اونقدری باهاشون بازی کردم ک متورم شده بودن نیشخند زدم و تو بغلم به سمت آسانسور بردمش تو اسانسور تا زمانی ک برسیم پایین تنه اش رو روی خودم میکشیدم، سخت شدنش رو کامل از رو شلوار میتونستم بفمم، اسپنکش کردم و گذاشتم در خونه رو باز کنه .کلید هارو روی اپن گذاشت .بین خودمو اپن گیرش انداختم و تو یه حرکت شلوار و باکسرش رو پایین کشیدم انگشت اشارم رو خیس کردم و رو کلاهک عضوش کشیدم:بیبی هنوز شروع نکردم خیلی واسه ددی خیس شدی
سرش رو خم کردم تا کاملا تنش روی اپن بیوفته انگشتم رو دوباره خیس کردم و شروع کردم به مالیدن ورودیش همزمان کتفش رو گاز های اروم میگرفتم و کیس مارک میکردم
پاهاش شل شده بود و اروم ناله میکرد .همینو میخواستم، مطیع بودنش برام اوج لذت بود، پس حالا ک بهم حال داده جاییزه اش رو بگیره...
عضوم و بیرون آوردم آب دهنم رو روش ریختم و بعد از خیس شدنش بدون آمادگی واردش کردم
ناله شیرینش کل آشپزخونه رو پر کرد .خواستم با مالیدن عضوش دردش رو کم کنم که دستم با پری کامش خیس شد
لاله گوشش رو گاز گرفتم و با صدای دورگه اروم گفتم :بیبی از خشن بودن ددیش داره لذت میبره؟
شروع کردم به تلمبه زدن .اون با بلند بودن ناله هاش بهم ثابت میکرد چقدر داره لذت میبره .پهلوهاش رو چنگ زدم و با سرعت به کارم ادامه دادم طوری بدنامون به هم برخورد میکرد
لب هاش رو رو لبام گذاشت و با ولع هم رو بوسیدیم
دستم رو رو بدن پر هوس انگیزش انداختم
عضوش رو چند بار پمپاژ کردم و بعد از چند دقیقه دوتایی به ارامش رسیدیم...

𝐁𝐥𝐨𝐨𝐝𝐲 𝐰𝐢𝐧𝐭𝐞𝐫Where stories live. Discover now