༒𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟑

335 77 23
                                    

<بنگچان>

مدتی‌ میشه‌ با بچه ها دور هم جمع میشیم‌ که بیشتر‌ باهم وقت بگذروندیم!
با برنامه‌ هایی‌ که سوهو و کیونگسو‌ میذاشتن‌ هرهفته‌ یک جا‌ دور هم جمع بودیم‌، امروز قرار بود کریس و کیونگسو بیان خونه ی ‌ما‌ و خب اینجا جز‌ سهون کسی‌ آشپزی بلد نبود!
سمت پذیرایی رفتم: ساعت نه‌ شبه‌ و یک ساعت دیگه اونا هم‌ میان‌ ما هیچ غذایی‌ آماده نداریم‌!
خودمو روی کاناپه یاسی رنگ داخل پذیرایی انداختم
سوهوغر غر کنان از آشپز خونه اومد بیرون :فوقش اینه از بیرون سفارش میدیم بیارن‌
دستمو بردم گوشیم رو که روی عسلی کنار کاناپه بود برداشتم:زدی‌ ماهیتابه مورد علاقه سهونُ پوکوندی بایدم‌ اینو بگی‌
سوهو چشم هااشو گرد کرد :بهش نمیگیا‌
فقل گوشیم رو باز کردم و دراز کش یه نگاه به پیام ها انداختم:من‌ نگم هم‌ خودش‌ میفهمه‌
سوهو لب بالاشو گاز زد وسط پذیرایی با فاصله کم از من ایستاده بود که گفت:حالا تو‌ یبار زیپ دهنتو‌ بکش‌ چیزی‌ نگو‌
همینطور که تایپ کردم گفتم:باشه بابا
صدای چرخیدن کلید داخل قفل مانع از ادامه صحبتمون شد و کمی بعد سهون داخل چهار چوب در ایستاد!
به من و سوهو که بهش زل زده بودیم نگاه انداخت، متفکر بو کشید، صورتشو جمع کرد:اوه‌ اوه‌ چه‌ بویی‌، چیو‌ سوزوندین‌
سیخ نشستم و تندتند لب زدم:سوهو‌ یکی‌ از ماهیتابه هاتو‌ سوزوند.
سوهو تیز سمتم برگشت
سهون چشم هاش گرد شد:کدومشون‌؟
با دستم به آشپزخونه اشاره کردم:برو خودت ببین بغل آشغالی یه پلاستیک سیاه هست تو اونه‌
سهون وسایلشو وسط سالن رها کرد دوید طرف آشپزخونه.
برگشتم با سوهو‌ چشم تو‌چشم‌ شدم‌، لبخند دندون نمایی زدم:جونه داداش‌ از دهنم‌ پرید
سوهو همینطور که بین دندونای چفت شده اش غرید:صداتو‌ نشونم‌فقط! آدم فروش خائن‌
دوباره دراز کشیدم گوشی رو دستم گرفتم:چیزی نمیگه بابا یه ماهیتا‌...

قبل اینکه حرفم‌ تموم‌ شه‌ صدای داد سهون تو کل‌ فضای خونه پیچید.
سهون عصبی داد زد:چیکار‌ کردیییین
با ترس به آشپزخونه، قیافه متعجب و عصبی سهون نگاه کردیم‌
سهون نالید:ماهیتابه خفنم کلی پوللللللش بود
سوهو با دست چپش سرش رو خاروند: رفاقت ما بیشتر از یه‌ ماهیتابه ارزش داره اینکارا‌ چیه‌؟
و بعد نیشش‌ باز شد
سهون همینطور که ماهیتابه سوخته رو تو هوا تکون میداد غر زد:این‌ پنجمیه‌ تو این مااااه‌! هرچی‌ حقوق میگیرم پول‌ ظرف‌ ظروفی‌ که‌ خراب کردین چشای‌ کورتونو‌ وا کنین‌ دیگهههه‌ اَهههه

سوهو مظلوم به من اشاره کرد:قبلیا‌ که‌ تقصیر‌ من‌نبووود‌ این‌ میسوزوند‌ خب
سرمو له دو طرف تکون دادم: حیف اون‌ تلاشی‌ که کردم واستون‌ غذا درست کنم
سهون نمکدونی که روی سکو بود رو سمتم پرتاب کرد گوشی رو روی شکمم رها کردم و نمکدون رو روی هوا قاپیدم:جفتتون‌، نه نه، هر سه تاتون‌ از بغل در آشپزخونه‌ رد نمیشین‌ اینجا ماله منه فهمیدییین؟
شیطون دستامو بهم کوبیدم و با خوشحالی گفتم:آخجوووون‌ از این به بعد آبم‌ سهون برامون‌ میاره نیاز نیست بلند شیم‌
سهون عصبی داد زد:عوضی
سوهو روی کاناپه تک نفره نشست:غذا از بیرون بگیریم؟
سهون با غیظ به سوهو گفت: لازم‌ نکرده خودم درست میکنم
رفت تو آشپزخونه و مشغول شد
از سوهو پرسیدم: جونگ ‌کجاس‌؟

𝐁𝐥𝐨𝐨𝐝𝐲 𝐰𝐢𝐧𝐭𝐞𝐫Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora