<جونگین>
+ وقت نداریم.
نامجون که صندلی عقب کنار جین نشسته بود عینکش رو روی صورتش جا به جا کرد و بعد از زمزمه ای زیر لب نگاه گذرایی به جین انداخت.
+ برای چی وقت نداریم؟
کریس همینطور که به رو به رو خیره بود خطاب به وکیلش گفت.
+ کل حقوق یک سالت رو یکجا پرداخت میکنم، دیگه لازم نیست توی اون خونه بمونی میتونی شرکت حقوقی خودت رو بزنی.
نامجون که گیج شده بود کمی روی صندلی جا به جا شد و صداش رو با یه سرفه کوتاه صاف کرد.
+ دارین میگین... دیگه بهم احتیاجی ندارین؟!
کریس بعد از مکث کوتاهی سرش رو پایین گرفت.
+ به هیچکدومتون احتیاجی ندارم، از این به بعد هر کسی میره پی کار خودش... تو هم دیگه بدهی ای برای پرداخت کردن نداری.
به چشم های نامجون توی آیینه نگاه کردم که غرق آرامش خاصی شده بود و لبخند محوی زد.
چند دقیقه به سکوت گذشت که جین سریع گفت.
+ جونگ لطفا همین جا ماشین رو نگه دار... باید با نامجون جایی بریم.
سرم رو تکون دادم و باشه کوتاهی زیر لب گفتم.ماشین رو کنار خیابون پارک کردم و منتظر شدم که پیاده بشن.
قبل از اینکه دوباره حرکت کنم نامجون رو دیدم که بعد از پیاده شدن از ماشین به کریس احترام گذاشت و لبخند کوچیکی زد.
+ از آشناییتون خوشحال شدم رئیس... ممنونم!
حالا... فقط من و کریس موندیم.
ماشین رو به حرکت در آوردم و بعد از چند دقیقه طولانی سکوت سنگین داخل ماشین رو شکستم.
- یعنی چی که به هیچکدومتون احتیاجی ندارم؟
+ یعنی همین که بهت گفتم.
- دارم جدی باهات حرف میزنم!
سرش رو که به پشتی صندلی تکیه داده بود بلند کرد و چشم های بستش رو باز کرد.
+ من آدم شوخ طبعیم؟
نفس عمیقم رو بیرون دادم و به رو به روم نگاه کردم.
- هر غلطی که مد نظرته رو با هم انجام میدیم.
+ خیله خب... امشب استخر ویلای خارج از شهر این سونگ رو پر از ماهی پیرانا کن، میتونی؟
با چشم های گشاد شده ناخودآگاه پام رو روی ترمز فشار دادم و توی صورتش نگاه کردم.
- چی؟ پیرانا میخوای چیکار؟
نفس کوتاهی کشید و به پنجره خیره شد.
+ فقط انجامش بده.<لوهان>
- جینا؟
همینطور که سرم رو به دسته مبل تکیه داده بودم و توی خودم جمع شده بودم صداش کردم.
سرش رو از توی صفحه لپ تاپش بیرون کشید و نیم نگاهی بهم انداخت.
+ چی میخوای لوهان؟
پلک زدم و همینطور که به پایه مبل رو به رویی خیره شده بودم مظلومانه گفتم.
- دیگه داره تموم میشه... نه؟
جین سرش رو تکون داد و با لحن ملایمی گفت.
+ آره... فکر کنم داره تموم میشه. سهون کجاست؟
سرم رو از روی دسته مبل بلند کردم و به پشت تکیه دادم.
- بیمارستان... وقتی بهش زنگ زدم گفت عصر میاد اینجا... جونگین هم تو راهه.
به محض تموم شدن جملم صدای زنگ خونه بلند شد.
- من در رو باز میکنم.
با فکر اینکه جونگینه سریع از جام بلند شدم و به سمت در رفتم.
دستم روی دستگیره در نشست و بعد از فشار دادنش و باز شدن در با پسر جوون غریبه ای رو به رو شدم!
تا حالا ندیده بودمش... ظاهر خوبی داشت اما لباس های تمام مشکی و چرمش حس نا امنی رو بهم منتقل میکرد.
کمی جا خوردم و سعی کردم در رو کمی به سمت چهارچوب برگردونم که دستش رو روی در گذاشت و با فشار دادنش به راحتی تا آخر بازش کرد.
صدای قدم های جین رو شنیدم که به خاطر نا آشنا بودن شخص پشت در دست از کارش کشیده و بهمون نزدیک میشد.
جلوی من و رو به روی پسر ایستاد و با اخمی که روی پیشونیش بود گفت.
+ هی کجا؟ مگه دعوتت کرد داخل؟
پسر سرش رو با اعتماد به نفس بالا گرفت و توی صورت جین جواب داد.
- من بنگچانم و اینجا خونه رفیقمه... نیازی به دعوت ندارم!
تنشی که داشت بینشون ایجاد میشد نگران کننده بود اما وقتی فهمیده بودم که اون دوست کریسه و نمیتونه آسیبی بهمون بزنه تا حدودی خیالم راحت شده بود... البته... اگه حقیقت رو گفته باشه!
+ نگفته بود همچین رفیقی داره...
جین اخمالود و با اشاره به سر تا پای بنگچان گفت و جوابش چیزی جز پوزخند بیخیال پسر نبود.
جین سر کارش برگشت و من بعد از نگاه زیر زیرکی ای که به بنگچان انداختم، دنبالش راه افتادم و رو به روش روی کاناپه نشستم.
جین صداش رو بلند کرد.
+ خونه نیست... اگه باهاش کاری داری وقتت رو اینجا تلف نکن و یه روز دیگه برگرد.
بنگچان اما با بیخیالی زمزمه کرد.
+ پس منتظرش میمونم!
و بعد سمت من اومد و درست کنارم روی کاناپه دو نفره نشست.
سرش رو به طرفم چرخوند و با نگاه سنگینش از سر تا پام رو آنالیز کرد و بعد با لحن خاصی گفت.
+ تو همون پسر این سونگ نیستی؟!
نگاهم رو از لبه میز کندم و به چشم های تیره رنگش دادم.
چرا هیچکس من رو چیزی جز پسر این سونگ بودن نمیدید؟!
- من لوهانم!
سعی کردم محکم بگم.
یه ابروش رو بالا فرستاد و بعد لبخند گشادی زد و با دستش موهای جلوی پیشونیم رو به هم ریخت.
دندون هام رو روی هم فشار دادم و میخواستم اعتراض کنم که به سمت جین برگشت.
+ و تو باید همون نابغه کامپیوتری باشی.
اخمی که روی پیشونی جین باقی مونده بود تقویت شد اما جوابی بهش نداد و سعی کرد نادیدش بگیره.
انگشت هام رو توی هم قفل کردم و سوالی که توی ذهنم شکل گرفته بود رو به زبون آوردم.
- اگه شما دوست کریس هستین... چرا تا حالا هیچوقت اینجا ندیدمتون؟
نگاهم کرد و بعد تکیش رو از پشتی مبل گرفت و آرنج هاش رو به زانوهاش تکیه داد.
+ چون من بین سوهو و کریس یه بی طرفم... که البته... میشه گفت نه کاملا بی طرف... ممکنه توی یه شرایطی پشت سوهو دربیام!
- سوهو کیه؟
خیلی ناگهانی پرسیدم.
سوالی رو که مدت ها توی ذهنم مونده بود و هیچوقت شرایط پرسیدنش رو به دست نیاورده بودم.
به کنجکاوی به چشم های متعجب پسر نگاه کردم.
+ تو... سوهو رو نمیشناسی؟
خب... تنها اطلاعاتی که در حال حاضر از سوهو داشتم این بود که اون پلیسیه که روی پرونده کریس کار میکنه... و یه جورایی دشمنش به حساب میاد...
و همینطور یادم میاد که اون روز با دو نفر دیگه برای دستگیری کریس اومده بودن و...
اما من چیزایی دیده و حس کرده بودم که بهم ثابت میکرد اون شخص چیزی بیشتر از دونسته های من داره.
+ سوهو اکس کریسه... اونا با هم توی یه رابطه بودن... که این شرایط اتفاق افتاد!
پلک زدم و احساس کردم که صورتم تو هم رفت.
هم شوکه شدم و هم یه جورایی از قبل حدسش رو میزدم.
آب دهنم رو قورت دادم و سعی کردم چیزی رو توی صورتم بروز ندم.
+ فکر میکردم کریس یکی از بهترین آدماییه که میشناسم برای همین خیالم بابت سوهو راحت بود... اما... کی میدونه زیرپوسته ظاهری هر آدم چه خبره؟
بنگچان در حالی که به نقطه نامعلومی خیره شده بود زمزمه کرد و با صدای برند جین که تقریبا مثل فریاد بود رو به رو شد.
+ حق نداری درمورد رئیس من اونم توی خونه خودش اینطور صحبت کنی!
بنگچان سرش رو بالا گرفت و با نگاهی که خشمگین شده بود متقابلا صداش رو بالا برد.
+ رئیس عزیزت قلب بهترین دوستم رو شکونده و علاوه بر اینکه به خودش اجازه داده هر جور دلش میخواد باهاش صحبت کنه به جسمش هم آسیب زده!
- رئیس من میدونه داره چیکار میکنه و اگه به دوست عزیزت آسیب زده حتما دلیل خوبی داشتهنفسمو کلافه بیرون دادم این وضعیت اصلا خوب نبود...
VOCÊ ESTÁ LENDO
𝐁𝐥𝐨𝐨𝐝𝐲 𝐰𝐢𝐧𝐭𝐞𝐫
Fanfic༒Fic:Bloody Winter ~فیک:زمستان خونین ༒Couple:krisho_kaihun_krishan_kaisoo_chanbaek ༒Main character:kriswu & kim jongin ༒Genre:Criminal,Drama,lover, smut,BDSM ~کاپل ها:کریسهو_کایهون_کریسهان_کایسو_چانبک ~نقش اصلی:کریس وو_جونگین ~خلاصه: پسر خونسرد و بی...