پارت5

6K 852 123
                                    

همه سخت مشغول تشریفات مراسم بودن ،مردم هیجان زده پشت دروازه های قصر میرقصیدن وآوازمیخوندن تا پادشاهانشون رو خوشحال کنن خیلی وقت بود هیچ مراسمی اجرانمیشد چون 6پادشاه دلیلی برای خوشحالی پیدانمیکردن وباشدت گیری توی قوانین ومقررات مخصوص نژادشون به مردم حکومت میکردن ولی حالا همشون خوشحال بودن چون امگا وجفتش عزیزشونو پیداکرده بودن کسی که تو این یه هفته بدجوری قلبشونو لرزونده بود ، ولی آیا جیمینم برای بودن کنارشون اشتیاق داشت؟
جیمین:

"امروز عالیجنابان با دربار جلسه مهمی دارن جناب کیم نامجون گفتن توی جلسه حضور داشته باشین تا همه به رسمیت بشناسنتون
چشم غره ای به خدمتکار رفتم ومشغول بازی با ماسماسک توی دستم شدم ،اینو جیهوپ برام خرید گفت اسمش موبایله حتی یه تلویزیون بزرگم تو اتاقم نصب کردن باورم نمیشه 20سال زندگیم و تو عهد چوسان گذروندم وبابام هیچی بهم نگفت
"اگه اجازه بدین دیگه میرم
قبل اینکه خدمتکار بره صداش کردم
+یه لحظه وایسا
"بله ؟
دستی به موهام کشیدم ولبخندی زدم
+من لباس دوست دارم خیلی مخصوصا شنل میتونی تا یه ربع دیگه 50تا شنبه برام بیاری؟بارنگای مختلف؟
دختر آلفا با چشمای درشتش بهم زل زد وای جیمین اگه ازنقشت بویی ببره کارت تمومه
" همشونو همین امروز میخواین ؟
+اشکالی داره؟فک نمیکنم اگه جفتام بفهمن ازدستورم سرپیچی کردی راحتت بزارن
بخاطر حرفای که زدم رنگ صورتش پریدو چندبار زیر لب عذرخواهی کرد
"منو ببخشید ملکه زود دستورتونو اجرا میکنم
پوزخندی زدم وروی تخت دراز کشیدم
+خوبه تا یه ربع دیگه اینجا باش حالا برو

÷نمیفهمم چرا توی جلسه حضور نداشت
نامجون چندبار روی شونه جین زد تا برادر خشمگینشو آروم کنه
$حتما دلیل خوبی برای این کارش داره نگران نباش
نامجون گفت از کنار برادراش بلند شد
$میرم یکم استراحت کنم ،باید به کارای اون دنیا هم برسیم
€زیاد به خودت فشار نیار نام
$نگران نباش فقط چندتا امضاست راستی کوک کجاست؟بعد جلسه با عجله رفت
تهیونگ سرشو ازگوشیش بیرون آوردو روبه نامجون گفت
×به من گفت سردرد داره میره بخوابه
یه تای ابروشو بالا داد
$نکنه دوباره میگرنش عودکرده؟
#نه حالش خوب بود، صبح یه لیوان جوشونده مخصوص چپوندم توحلقش فک نکنم حالش بد باشه
اینبار یونگی گفت وزهر مار مخصوصشو توی قفسه مشروبات الکلیش گذاشت
$باشه پس یه سر بهش میزنم شماهم استراحت کنین
÷€×#باشه
همه باهم گفتن وبخاطر هماهنگیشون ریز خندیدن، نامجون تکخندی زد و سری تکون داد بعد به طبقه بالا رفت
وقتی میخواست در اتاق کوک وبازکنه متوجه سایه ی سیاه رنگی شد که ازته راهروگذشت
اخم غلیظی بین ابروهاش نشست بایادآوری اینکه اتاق جیمین ته راهرو ونزدیک اتاق خودش ویونگیه ازکنار خدمتکارا ردشدو به ته راهرو رسید
باسرعت سمت شخصی که پشت اتاق جیمین وایستاده بود رفت ومحکم به دیوار کوبیدش
_آخخ...عع هیونگ چیکارمیکنی؟
باتعجب اول به جونگ کوک بعد به بیسکوییتای توی دستش نگاه کرد باشرمندگی ازش فاصله گرفت ودستی به لباساش کشید
$آه کوکا هیونگ وببخش دردت گرفت ؟
_(خنده)نه هیونگ دردم نگرفت ولی خیلی زورت زیاده ها
گوشه لبشو گزیدو دوباره ازش عذرخواهی کرد
$گفتم چرا بادیگاردا وخدمتکارا سرپستشون ایستادن فک کردم یه غریبه ای که میخواد به جیمین آسیب بزنه
_نه راستش میخوام برم بهش سر بزنم هیونگ دلم براش تنگ شده
قیافه شیطانی به خودش گرفت وباچشمای ریز شده نگاش کرد
$میخواستی باهاش خلوت کنی؟
_چیز...یعنی خب منم آلفاشم میخوام حس امنیت کنه
$نقشه دیگه ای نداری که ؟
_نگران نباش هیونگ اونقدراهم احمق نیستم
$بانی داری باهوش میشی آفرین
کوک با شیرینی های کمیابی که فقط خودش فرمولشو میدونست وارد اتاق جیمین شدونامجونم به سمت اتاقش راه افتاد ،دستشو روی دستگیره نذاشته بودکه کوک نفس نفس زنان ازاتاق بیرون اومد وباعث تعجب نامجون شد
_هی...هیونگ نیست
$چی؟یعنی چی نیست؟
فوری کوک وکنارزدو وارد اتاق شد ،خدمتکارا از ترس یه گوشه ایستاده بودن وبه کوک ونامجون که چطور اتاق وزیر ورو میکردن چشم دوختن
$احمقا چطوری این اتفاق افتاد هااااا؟
ازصدای دادو بیداداش اون چهارتارو هم به اتاق کشوند وفرارجیمین باعث خشم عصبانیتشون شد
÷کی خدمتکارش بود ها؟
جین دادزدو یکی از خدمتکارا باترس جلو اومد
"م...من بودم...ارباب
موهای دخترک وتوی دستاش گرفت وتوی صورتش داد زد
÷کدوم گوری رفت ها؟؟؟چرا مواظبش نبودی؟؟؟
دخترک بیچاره که حالا گریش گرفته بود دستی به چشماش کشیدو گفت
"ایشون...هق...ازم خواستن براشون 50تا شنل بیارم ‌...هق...بعدشم بهم گفتن بیرون اتاق باشم اگه از دستورشون سرپیچی کنم شما منو میکشین ...هق
یونگی موهای دخترو ازدست جین آزاد کردو به همه خدمتکارا گفت از اتاق خارج بشن بعدم سمت برادراش برگشت
#میدونستم بالاخره همچین اتفاقی میفته
×حالا چیکارکنیم ؟
جیهوپ دستشو زیر چونش گذاشت وباحالت متفکری گفت
€اگه هر پنج تامون عمارت وترک کنیم، قصر به خطرمیفته
÷پس ...پس من ویونگی میریم دنبالش
اینبار به نامجون نگاه کردن تا تایید نهایی وازش بگیرن
$بسیار خب من نگهبانارو دراختیارتون میزارم قبل اینکه کسی ازهویتش باخبر بشه پیداش کنین
جین ویونگی باشه ای گفتن وهردو از اتاق خارج شدن
جیهوپ روی تخت جیمین نشست با حس بوی شکلات وانیلی هول شد
$چیه چرا قیافت این ریختی شد؟
جیهوپ اهمیتی به حرف نامجون ندادو دنبال منبع اون بوی شیرین گشت وقتی پیداش کرد اونو از زیر تخت بیرون کشیدو جلوی صورتش برد
نامجون چینی به بینیش دادو تیشرت آبی رنگ وازدست جیهوپ گرفت وعمیق بوکشید
کوک وته عین بچه ها سرشونو جلوبردن تا ببینن موضوع ازچه قراره وبا داد نامجون تو جاشون پریدن
$اون هیت شده !!!!








پارت 5
💘💘💘💘💘💘💘💘💘💘💘💘💘💘💘💘

Our runaway love💘Nơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ