پارت8

5.8K 809 82
                                    

هفته بعد:

"لطفا ملکه باید برای مراسم آماده شین
جیمین بیخیال پشت به خدمتکار روی تخت نشست ومشغول دیدن فیلمش شد
خدمتکارا کلافه از بی تفاوتی ملکه مدام پشت هم التماسش میکردن برای جشن ازدواج آماده شه ولی انگار نه انگار
جیمین بیخیال بود وخدمتکارا غرغر میکردن اما این وضعیت خیلی طول نکشید وباشنیده شدن صدای بمی همه جا ساکت شد
×میبینم که هنوز آماده نشدی ملکه من
باشنیدن اون صدا بدنش به یکباره لرزید ،خدمتکارا تا کمر برای تهیونگ خم شدن و یک صدا گفتن
"&^٪!زنده باد پادشاه تهیونگ
×برین بیرون مرخصین
خدمتکارا لباسارو روی میز گذاشتن ویکی یکی اتاق وترک کردن وجیمین باتهیونگ تنها گذاشتن
صدای قدمای بلندوکوتاهش بدجوری ذهنش وهدف گرفته بود ،اما بازم باجدیت به تلویزیونش خیره شد کاسه پفیلاشو محکم به خودش فشرد
کنارش روی تخت نشست، ومثل خودش به صفحه ی تلویزیون خیره شد
جیمین متعجب مشت دیگه ای ازپفیلای کَره ایش برداشت .خواست اونو سمت دهنش ببره که بین راه مشتش تو دست عضله ای تهیونگ گیر افتاد
+هی
تهیونگ بی توجه به غرغرای جیمین دستشو سمت دهن خودش بردو تموم پفیلارو خورد درآخر لیسی به کف دست جیمین زد که باعث شد بدنش مورمور شه
×هوم هیچوقت ازاین خوراکی مزخرف خوشم نمیومد ولی
لبخندی زد
×خوردنش ازدست تو لذت خاصی داشت بیبی
حرصی کاسه پفیلاشو روی زمین پرت کردو ازجاش بلند شد ،خواست ازکنار تهیونگ رد شه که همون موقع دوجفت دست دورکمرش حلقه شدو اونو سمت خودش کشید ،این طور که به نظرمیرسید هرکدوم از اون خونخوارا سعی میکردن با تحریک کردنش، نه تنها جسم بلکه روشن بدست بیارن
جیمین براشون مثل یه رقابت بود ،از هر زمان وهرموقعیتی استفاده میکردن تا قلبشو بدست بیارن واونو برای خودشون کنن اما اون امگای کوچولو قرارنبود به این زودیا پا بده،هنوز کلی راه نرفته داشت  وبه علاوه نقشه هایی برای فرار  ... که هنوز عملیشون نکرده بود
+معنی این مسخره بازیا چیه؟
تهیونگ تکخندی به صورت کلافه وموهای آشفته جیمین زدو گونشو نوازش کرد
×منظورت کدومشونه بیبی بوی؟
دستشو روی سینه تهیونگ فشارداد تا یکم ازش فاصله بگیره اما اون همچنان سفت توبغلش گرفته بودش
+ولم کن روانی دیکهد میخوام برم
تهیونگ چرخی به بدنش داد حالا اون روی جیمین خیمه زده بود و جفت دستاشو بالای سرش قفل کرده بود جوریکه جیمین حتی نمیتونست تکون بخوره پس از زبون تندوزنندش استفاده کرد مثل همیشه
+پاشو ازروم خیکی له شدم فک کردی اینجوری رام میشم ؟اشتباه فک کردی من از نسل امگاهای برترو سلطنتیم فک کردی چون خوشتیپی میتونی گولم بزنی؟نه خیرم من نه باشماها ازدواج میکنم نه بچه هاتونو به دنیا...اوممم
تهیونگ کلافه از پرحرفیای جیمین فاصله بین لباشونو به صفر رسوندو ناشیانه مشغول بوسیدنش شد
هرچقدرم تقلامیکرد نمیتونست دستاشو ازبین دست قدرتمند تهیونگ نجات بده پس تسلیم خون آشام روبروش شدو گذاشت اولین قطره اشک از چشماش سرازیربشه
باحس کردن خیسی روی لبهاش با صدای شهوت انگیزی لباشو ازلبای امگا کوچولوش جداکردو شوکه به چشمای خیسش نگاه کرد
×جیمین
+خفه شو
×امگا؟
+خفه شو خفه شو خفه شو همتون منو برای بدنم میخواین... همش ازم استفاده میکنین ازدست شما یه خواب راحت ندارم...هق...چرا اینکارارو بامن میکنین؟
تهیونگ به معنای واقعی کلمه لال شده بود ،چطور تونستن همچین بلایی سرپسرکشون بیارن ؟نه اون نمیخواست اذیتش کنه فقط برای چند لحظه کنترلشو ازدست داد،مگه میشد جلوی جیمین باشی و بتونی خودتو کنترل کنی؟؟؟
هول شده جیمین وتوی بغلش گرفت کجای جای صورتشو بوسید
×توروخدا گریه نکن عزیزم ...من من خیلی متاسفم
+فین...همش همینو میگین
وبازم زد زیر گریه
تهیونگ بیشتر ازاین تحمل اشکای ملکشو نداشت صورتشو توی دستاش گرفت وبالحن ددی طورانش گفت
×لونای من گریه نکن... اصلا میخوای یه معامله باهم بکنیم؟
باچشمای اشکی نگاش کرد
+چ‌...چه معامله ای ؟
جیمین گفت وبینیشو بالا کشید
تهیونگ یکم باخودش فکر کردو آهانی گفت
×خب ببین اول ازهمه من ازطرف خودم واون 5تا ازت معذرت میخوام آخه ما 10سال تموم داشتیم دنبال تو می گشتیم جیمین بهمون حق بده یکم وحشی بشیم
+شما به روستام حمله کردین
تکخندی زدو باکمی شرمندگی  پشت سرشو خواروند
×قبول دارم اون کارمون خیلی وحشیانه بود شاید باید با آرامش تورو بدست میاوردیم ولی اونا اول شروع کردن به جون تهیونگ راست میگم
جیمین که از لحن آخرحرف تهیونگ خندش گرفته بود تکخندی زدو دستی به چشماش کشید
تهیونگ ذوق زده لپ جیمین وکشید
×چقد خنده هات قشنگن
+ها؟
×هیچی بیخیال
جیمین ابرویی بالا انداخت وبه روبروش نگاه کرد
+نگفتی چه معامله ای میخوای انجام بدیم
دست ازدید زدن جیمین برداشت ،یکی از پاهاشو روی اون یکی پاش انداخت
× ببین ازت یه فرصت میخوام همینطور دوست دارم این فرصت وبه جفتات...یعنی برادرامم بدی
جیمین باچشمای درشت شده به تهیونگ نگاه کرد
+هیچ میدونی داری چی میگی؟من با 6نفر...اصلا نمیشه
جیمین گفت وبا اخم کیوتی دست به سینه روی تخت نشست ،تهیونگ تهیونگ ...چرا فقط یه لقمه ی چپش نمیکنی؟؟؟البته اگه بعدش مرض قند نگیری
از صمیم قلب خوشحال بود قبل اینکه خیلی دیر بشه تونستن جفتشونو پیداکنن، وگرنه نمیدونست چه بلایی سر این سرزمین و مهم تر از همه قلب توخالیشون میومد
دست جیمین وتوی دستاش گرفت ومجبورش کرد به چشماش نگاه کنه
×جیمینا این فرصت و بهمون بده ما ...ما خیلی دوست داریم نمیتونیم بزاریم ازدستمون بری
پوزخندی زد
+آره دوسم دارین دوسم دارین که یونگی تا صبح ویبراتور گذاشت توم دوسم دارین که گذاشتین نامجون شلاقم بزنه تازه خودت اون روزی که رفتم توی هیت باهام خوابیدی خلاف میلم
تهیونگ دستاشو توی هوا تکون داد
×هی هی من بهت تجاوز نکردم فقط کمکت کردم اگه میخواستم اذیتت کنم نه از لوپ استفاده میکردم نه کاندوم خودتم میخواستیش
شونه ای بالا انداخت ولباشو جلو داد
+خیدتم میخواستی خب من تو هیت بودم هر شیش تا تون به یه نحوی باهام رابطه داشتین اون از جیهوپ وکوک که بین خودشون منو گیر انداختن و...اصلا ولش کن من یکی دلم باهاتون صاف نمیشه
جیمین با اعتراض ناله ای کرد
×ای بابا باز که رفتیم سر خونه اولمون جیمین ،اگه میخوای اذیت نشی ماهم عصبانی نشیم بهتره به درخواستم عمل کنی بهش فک کن


پارت 8
باز من دکمه جایزه دادنم فعال شد😅😅
ازین پارت لذت ببرین اگه سوالی بود در خدمتم
💘💘💘💘💘💘💘💘💘💘💘💘💘💘💘💘

Our runaway love💘Where stories live. Discover now