پارت32

4.8K 770 129
                                    

@حالش خوبه؟
پزشک سلطنتی بعد بستن زخم شیائو از جاش بلند شدو به پادشاه نگاه کرد
"بله هم حال خودشون هم بچه نرماله ولی وقتی بهوش اومدن ممکنه یکم سرگیجه و حالت تهوع داشته باشن که طبیعیه
وانگ سری به معنای تفهیم تکون دادو بعد مرخص کردن پزشک کنار معشوقش نشست و دست زخمیشو بین دستاش گرفت
@نمیدونم چرا داری ازم فرار میکنی نمیخوام اینجوری ببینمت شیائو لطفا انقدر عذابم نده چقدر باید بگم دوست دارم تا باورم کنی؟
نفس حبس شدشو بیرون فرستادو کنارش روی تخت دراز کشید .همینطور که مشغول نوازش کردن موهاش بود فکری به سرش خطور کردو باعث شد لبخند رضایت بخشی روی لبهاش بشینه
شاید حضور جیمین میتونست حال شیائو رو تسکین بده و توی روند بهبودیش تاثیر بزاره...

#جیمینا جون هرکی دوست داری بس کن!
یونگی توی خواب غر زدو سعی کرد درد شکمش و که حاصل پریدنای بیش از حد جیمین بود نادیده بگیره
حرصی روی شکمش نشست و پاهاشو دوطرف شونش گذاشت،دستاشو قاب صورت گردش کردو مجبورش کرد بهش نگاه کنه
+هی پیشی خوابالو بیدار شو من حوصلم سر رفته
با کلی سختی پلکای خستش و وادار به باز شدن کرد و تو چشمای عسلی ملکش خیره شد
جیمین اینروزا خیلی شیطون و حساس شده بود ،همش سر چیزای کوچیک لج میکرد یا بیش از حد فعال میشد ،مورد دوم بیشتر برای درآوردن پدر جفتاش بود
#بیبی من خستمه...برو به جونگ کوک بگو
جیمین با ناراحتی از روی یونگی بلند شدو سمت در رفت
+باشه پس دیگه حق نداری شب بیای اتاقم از سهم بوسه هم خبری نیست
چشماش با سرعت باز شد ،قبل اینکه ذهنش توانایی هضم تهدیدای امگا رو داشته باشه جیمین از اتاق خارج شدو با کوبیدن در مهره خاموشی و به لباش زد
شت این دیگه چه مجازات کوفتی بود؟

+خیلیییی باحالههههه
جونگ کوک تکخندی به لحن ذوق زده جیمین زدو بوسه محکمی روی گونش گذاشت ،جیمین که روی پاهای جونگ کوک نشسته بود سرش و روی قفسه سینش گذاشت و مشغول چک کردن گوشیش شد
طوریکه با اون لبای جلو داده و انگشتای تاینیش کل برنامه های گوشی و زیرو رو میکرد باعث میشد جونگ کوک هر لحظه کنترلش و از دست بده و گازش بگیره بعدم درسته قورتش بده ،هنوز نمیدونست جیمین حاصل کدوم کار خوبشه! شاید تو زندگی قبلیش یه سرزمین و نجات داده بود یا شایدم مرگ دردناکی داشت و این زندگی برای جبران سختیای زندگی گذشتش بود. با این حال بی نهایت از داشتن فرشته کوچولوی موطلاییش خوشحال بودو احساس خوشبختی میکرد
جیمین با اخم نگاهی به دختر توی گوشی جونگ کوک انداخت و مثل جغد سرشو به سمتش چرخوند
+این کیه؟
خیلی زود لبخندش محو شد ،آب دهنشو صدا دار قورت دادو نگاهشو بین چشمای ترسناک جفتش و دختر توی گوشی انداخت
_این...این چیزه
+به من خیانت میکنی؟؟؟
لبهاش مثل ماهی بازو بسته میشد دریغ از یه کلمه حرف یا توضیحی که باهاش بتونه جفتشو متقاعد کنه
جیمین نگاه بدی بهش انداخت و تکیشو از سینه عضلانیش گرفت
+نوچ نوچ نوچ واقعا که از تویکی انتظار نداشتم خجالت نمیکشی؟منو میکنی بعد باعکسای یکی دیگه شق میکنی؟
جونگ کوک فورا سرشو به علامت منفی تکون دادو جیمین و محکم توی بغلش گرفت تا مبادا از دستش فرار کنه و بینشون دلخوری پیش بیاد
_بیبی باور کن این فقط یه بازیگره تازه انسانه چرا باید فرشتم و ول کنم بچسبم به اینا؟اصلا بگو ببینم چطور میشه از همچین بیبی خوشگلی گذشت هوم؟
حرف آخرش لرزه به بدن جیمین انداخت، آه...داشت فراموش میکرد شاهزاده تاریکی چقدر مرموز و در عین حال غیر قابل پیش بینیه
بیخیال دوباره توی بغلش لش کردو به ادامه ی فضولیش رسید هرچند همه حرفاش به اون دختر توی گوشی ختم میشد
+چرا ازش خوشت اومده؟
_بیبی من نه اسمش و میدونم نه فیلمایی که توش بازی کرده فقط قیافه ای میشناسمش میدونی چی میگم ؟
+آره تو گفتی منم باور کردم
پوکر طور گفت و وارد اینستاگرام جونگ کوک شد، بعد محو شدن اون مربع صورتی رنگ عکسی روی صفحه ظاهر شد ،عکسی که باعث شد جیمین جیغ بکشه و خودشو تو بغل جونگ کوک حل کنه
+ک...کوکی اون ...اون ما بودیم ؟؟؟چطوری اونجا زندانی شدیم ؟
جونگ کوک گوشه لباشو به دندون گرفت تا به بیبی هیونگش نخنده و دوباره عصبانیش نکنه خب به جورایی بهش حق میداد انقدر بترسه و شوکه بشه
خیلی چیزا توی دنیا وجود داشت که ملکه امگا ازشون بی خبر بود
دستشو سمت گوشیش که پایین تخت افتاده بود دراز کردو ورش داشت. وقتی از سالم بودنش مطمئن شد دوباره اونو دست جیمین دادو اینبار دستای خودشو هم روی اون گذاشت تا مبادا جیمین دوباره پرتش کنه
_بیبی هیونگ چشمات و باز کن
+نموخوام
_میگم باز کن!
هوفی کشیدو آروم یکی از چشماشو باز کرد ،با دوباره دیدن همون عکس خواست بازم جیغ بکشه که جونگ کوک دستشو روی دهنش گذاشت وکنار گوشش زمزمه کرد
_هیسس...اگه قول بدی جیغ نکشی بهت میگم قضیه این چیه چطوره ؟
جیمین ناچار سرشو بالا و پایین کرد که جونگ کوک دستشو برداشت و شروع به توضیح دادن کرد
_این 7نفر که میبینی اعضای گروه BTS که لیدرشون نامجونه کیم نامجون
جیمین متعجب به عکس خیره شد،چطور امکان داشت اشخاصی هم شکل و قیافشون وجود داشته باشن؟
جونگ کوک که متوجه گیج شدن جیمین شد ریز خندید و ادامه داد
_ببین اینکه اسماشون شبیه ماست میتونه تصادفی باشه اما قیافشون خب یه چیز کاملا طبیعیه هر کسی توی زندگیش 7تا هم زاد داره راجب BTSمیشه گفت اونا همزاد ماهستن و ماهم همزادشون فقط توی دو بعد متفاوت زندگی میکنیم یه چیزی تو مایه های دنیای موازی
لبای جیمین به صورت Oمانند درومد، سرش بخاطر حجم عظیمی از اطلاعات گیج میرفت...چرا انقدر عرق کرده بود ؟
برای اینکه جونگ کوک متوجه حال بدش نشه فورا از جاش بلند شدو بعد بوسیدن لباش و گفتن بعدا میبینمت اتاق و ترک کرد

Our runaway love💘Donde viven las historias. Descúbrelo ahora