پارت2

6.3K 947 212
                                    

"خیلی خوشگل شدی جیمینی
جیمین لبخندی به بکهیون زدو خودشو توی آینه ی طلاییش برانداز کرد ،نمیتونست منکر این موضوع که بکهیون بهترین آرایشگر دنیاست بشه درحال حاضر جیمین خیلی بهش وابسته بود ،چراکه اون مثل یه مادر ازش نگهداری میکردونمیزاشت غصه بخوره خیلیم دوسش داشت ،وقتی آلفای بکهیون کتکش میزد(چانیول نه )جیمین ازش دفاع میکرد ومانع ادامه کارش میشد، بالاخره بعد کلی التماس وخواهش وتمنا پارک مجبورشد اون آلفای بی لیاقت واز روستا بیرون کنه ومارک بکهیونو پاک کنه
جیمین بخاطر این موضوع خیلی خوشحال بود چون دیگه قرارنبود صورت خیس از اشک امگای محبوبشو ببینه ،دیگه لازم نبود روی زخما وکبودیای بدنش مرحم بزاره وتاصبح بالاسرش بشینه تا بهوش بیاد
بکهیون الان خوشحال بود همین براش کافی بود
آهی کشیدو یقه ی لباسشو شل کرد تا بتونه بهتر نفس بکشه
+به نظرت کایهو برنده میشه؟خیلی دلشوره دارم اَه
بکهیون نیشخندی زد
"نگران نباش اون پسره ی دیوونه اول و آخرش قسمت خودته وقتی برین سر خون زندگیتون مردم یه نفس راحت ازدستتون میکشن
+یا یا چی میگی مگه ما چیکار میکنیم؟
دست به سینه ایستادو اخم کیوتی کرد، بکهیون جلورفت وبعد چلوندن لپاش دستی به موهاش کشید
"چیکارنمیکنین نصف شب یادته بابات توتحویله مچتونو گرفت ؟نزدیک بود به فاک بری نگو آقا خودش میخواسته الکی همه چیزو گردن اون بدبخت انداخته
+چی نه ...من فقط یکم هول شدم اون گفت اولین بار باید خاص باشه برای همین رفتیم تو تعویله ازکجا باید میدونستم بابام میاد اونجا
"هیچ اشکالی نداره اگه بخوای باهاش رابطه داشته باشی موچی ولی باید صبر کنی مثل الان وقتی کایهو برنده شدتومیتونی اولین بارتو بدون هیچ دغدغه وترسی بگذرونی مطمئنن اون دیکهد مراعاتتو میکنه
+یا هیونگ اینجوری نگو بم بر میخوره...اوخ چرامیزنی؟
"پاشو دیر شد بابات گفته بود یک ساعت وقت دارم آمادت کنم الان شده 1ساعت وربع زودپاشو گمشو بریم بیرون
جیمین بخاطر هل دادنای بکهیون کلی سرش غرزدو بالاخره هردو از اتاق بیرون اومدن و وارد مراسم شدن


₩خاندان پادشاهی کیم؟
پارک با کمی لرزش گفت ونگاهی به دورو برش انداخت
دور تا دور روستا با افرادیکه لباس سیاه پوشیده بودن محاصره شده بود
نامجون قدمی به جلو برداشت و عینک آفتابیشو بالا داد
$پسرت همونیه که قراره جفت مابشه زودبیارش وگرنه کل اینجاروبامردمش آتیش میزنم
مردم با کنجکاوی بهشون نگاه میکردن ودرگوش هم پچ پچ میکردن اما چه اهمیتی داشت وقتی ذره ای براشون مهم نبود
جیمین با دیدن جمع شدن مردم اون طرف روستا کنجکاوانه سعی کرد بادوربینی ازموضوع سردربیاره اما موفق نشد ،خیلی آروم به پشت سر برگشت وقتی بکهیونو ندید لبخند شیطانی زدو سمت جمعیت رفت تا بهتر از قضیه سردربیاره

!امکان نداره جیمین جفت منه هرکی میخواین باشین قرارنیست همسرآیندم وبه شما بدم
کایهو باعصبانیت گفت وغرشی کرد به حالت گرگش درومدو سمتشون هجوم برد
₩کایهو اینکارونکننن
کوک نیشخندی زد،کتشو ازروی دوشش انداخت بایه حرکت سریع کایهورو نقش زمین کردوباپشت دست ضربه ی محکمی به سینش کوبید، ازشدت سنگینی ضربه ،کایهو به شکل انسانی درومده وشروع کرد به سرفه کردن
+کایهووووو
جیمین گفت وسمت کایهودویید ولی قبل اینکه بهش برسه بکهیون دستشو کشید
"جیمین زودباش باید فرارکنی

Our runaway love💘Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt