پارت4

6K 896 114
                                    

×توزدیش؟
چشم غره ای نصاربرادر کوچیکترش کرد وجامشو سرکشید
#یکم ترس لازمشه درست نمیگم نام؟
نامجون نفس عمیقی کشیدو صاف توی جاش نشست
$بهش حق بده کل زندگیشو توی اون روستای درب وداغون زندگی کرده،مطمئنم اون حتی نمیدونه تلفن چیه پس نباید ازش انتظار زیادی داشته باشی
جیهوپ چنگالشو توی بشقابش گذاشت وبادستمال مخصوص دورلباشو پاک کرد
€جای نگرانی نیست عمه گلوریا میتونه خوب تربیتش کنه جوریکه برازنده ی ملکست
_منکه مشکلی با اخلاقش ندارم
جین تک خندی زدو روبه جلو خم شد
÷معلومه برات مهم نیست دونسنگ کوچولوی من مگه یکی ازکینکات لجباز بودن پارتنرت نیست؟
_چرا ولی...
#شاید تومشکلی نداشته باشی ولی ما با این قضیه مشکل داریم ،باورکنین اگه یه بار دیگه اسم اون آلفای دورگه یا هر عن دیگه ای وجلوی من بیاره خرخرشو میجوعم
×حالا خودش کجاست؟ده دیقه دیرکرده
#میبینین اون بازم داره بهمون بی احترامی میکنه و...

"ملکه اجازه ی ورود میخوان
همشون به یکباره از این روبه اون رو شدن وقتی جیمین وتوی لباس سیاه رنگ با اون میکاپ نچرال وتودل برو دیدن
جیمین بدون اینکه تغییری توی صورت اخموش ایجاد کنه رفت و روی صندلی خالی که کنار یونگی وتهیونگ بود نشست وسرشو پایین انداخت
تهیونگ آب دهنشو به سختی قورت دادو به بهونه ی گرم بودن هوا جامشو سرکشید
یونگی که تا اون لحظه بشدت با اخلاق ورفتار جیمین مخالف بود حالا بادیدن صورت فرشته گونه واخموش به کلی قضیه روفراموش کردو لبخندی بهش زد
$سرتو بالا بگیر امگا
+.....
نامجون یه تای ابروشو بالا داد و متعجب دوباره صداش زد عادت نداشت کسی دستوراتشو بی جواب بزاره
$امگا پارک سرتو بالا بگیر
عرق سردی روی پیشونیش نشست وبا کمی ترس بخاطر لحن آلفایی نامجون سرشو بالا گرفت وچشمای اشک آلودشو بهش دوخت
$میدونی برای چی اینجایی درسته؟
+ن...نه
به سختی جواب دادو قطره اشکی ازگوشه چشماش ریخت ،بارها خودشو بخاطر گریه کردن تو همچین مواقعی فحش بارون کرد ولی الان به شدت دلتنگ پدرش بود همینطور آلفاش کایهو
جین بالبخند به جیمین نگاه کرد
÷ببین جیمین آه،واقعا نیازی به گریه وزاری نیست هوم؟بهتره سرنوشتت وبپذیری من وبرادرام کسایی هستیم که باید باهاشون باشی نه هرلات بی سروپای دیگه ای
+کایهو مرد خوبیه ،حق نداری پشت سرش اینجوری صحبت کنی
جیمین باخشم گفت وازجاش بلندشد خواست اتاق وترک کنه که مچ دستش اسیر دستای قدرتمند تهیونگ شد
+ دستمو ول کن لعنتی چرامنوآوردین اینجا؟
÷چون توسرنوشتمونی بیبی وهمینطور این دنیابهت نیازداره
جین با حالت تمسخرآمیزی گفت وگازی به استیک خونیش زد
+من بیبی تو نیستم نمیخوامم باشم زودبرم گردونین دهکده میخوام باکایهو ازدواج کنممممم
_متاسفانه اون دیگه نمیتونه باهات جفت شه
اینبار کوک گفت ودستی به پیرسینگ روی لباش کشید این حجم از خون سردی اون شیش نفر باعث میشد جیمین به مرز جنون برسه وهمشو قتل عام کنه البته که خودشم میدونست اگه هزارسالم سخت تمرین کنه حریف یکیشونم نمیشه
+خفه شو من ازهیچ کدومتون نمیترسم فهمیدی ؟برین به درک
تهیونگ چشمی بالا انداخت و توبه حرکت دیوارکوبیدش که صدای نالش بلند شد
×اومم...این لباخوشمزه به نظرمیان
+ولم کن...باتوعم
بغض آلود گفت وسعی کرد هیکل درشت تهیونگ واز خودش فاصله بده ،یکم بعد صدای خنده همشون توی سالن غذاخوری پخش شدو این جیمین بودکه نزدیک بودگریش بگیره
دستشو دورکمر جیمین حلقه کردو بوسه ای روی گردن خوشتراشش گذاشت ودست آزادشو زیرپیرهن جیمین برد
باحس دست سردتهیونگ روی شکمش شوکه هینی کشیدو باصدای ضعیفی گفت
+ولم کن
مسلما تهیونگ به حرفش گوش ندادو دستشو روی شکمش نگه داشت
×پیشگو گفت تومیتونی بهمون هفتا بچه سه رگه بدی میدونی که پیشگوی بزرگ هیچوقت اشتباه نمیکردو نمیکنه
چشماش به درشت ترین حالت ممکن درومد با صدای بلندی گفت
+چییییی؟هفتااااااا؟مگه میشه ؟
دستشوروی دهن امگاش گذاشت تا از پاره شدن پرده گوشش جلوگیری کنه
×چته چرا دادمیزنی مگه من دیدی؟
€تواحمقی کیم تهیونگ؟به منم یهو بگن قراره ملکه بشم وشاهزاده های این سرزمین و به دنیا بیارم از شوک سکته میکنم
جیهوپ باصدای بلندی گفت وبازم همشون زدن زیرخنده
باسست شدن بدن جیمین دستشو پشت کمرش بردو ترسیده بغلش کرد
×جیمین حالت خوبه؟عزیزم؟
نامجون ازجاش بلند شدو نزدیکشون اومد نگاهی به صورت رنگ پریده جیمین انداخت وبهش کمک کرد روی صندلی بشینه
یونگی یکم آب توی لیوان ریخت واونو نزدیک لبای خشک شدش برد
#ته سرشو بالا نگه دار
تهیونگ فوری کاری که یونگی هیونگش ازش خواست وانجام دادو یونگی مقداری آب ته حلق جیمین ریخت
جیمین که تا اون لحظه شوکه شده بودو نمیدونست چیکارکنه با حس خفگی تک سرفه ای کردو کل آب و قورت داد
$حالت خوبه؟
نامجون بانگرانی گفت و سرتاپای جفت زیباشو بررسی کرد
چهره بی حسی به خودش گرفت ،وسرشو بالا آورد
تودلش پوزخندی به چهره ترسیدشون زد،فقط میخواست از یه چیز مطمئن بشه که شد .اونا نمیتونستن بهش آسیبی بزنن ولی خودش که میتونست
سرنوشت هرچی که بود نمیخواستش، بارها وبارها آرزوی یه زندگی آروم وداشت کنار کایهو وپدرش نه یه جهنم با 6تا شیطان که فقط ازش بچه میخوان وبا زور مجبورش میکنن عاشقشون باشه
×بیا دهنتو بازکن
نیم نگاهی به قاشق توی دستای تهیونگ کرد،آروم دهنشو بازکردو تهیونگ محتویات سوپ وتو دهنش گذاشت
×آفرین پسر خوب، یادت باشه پسر خوب بودنت پاداش داره مگه نه؟
$درسته جیمین هرچی بخواد براش فراهم میکنیم ،امنیت ،آرامش ،ثروت وهرچیزی که آرزوشو داره
#اما درازای همه ی اینا باید یه چیز گرانبها بهمون بده
تک سرفه ای کرد باخوردن یه لیوان آب به حالت عادی برگشت وازخفگی نجات پیداکرد
+یه...چیز گرانبها؟
اگه اونا ازتمام زندگیش برداشتن باید میدونستن داروندار جیمین تنها عضوخانوادشه یعنی پدرش
یونگی تلنگری به پیشونی جیمین زد و خندید
#چرا وارفتی بیب چیزی که ما میخوایم قلبته
انگشتشو دورانی روی قلب جیمین کشید
#اینجا فقط باید جای ما باشه نه هیچ خر دیگه ای





پارت4
یکم وحشی تشریف دارن 😂😂درست میشه ایشالا درکشون کنین 10سال منتظرجفتشونن
البته که جیمینم مظلوم نمیایی میکنه یکم ولی داره براشون😉😉
ازاین پارت لذت ببرین😘
⚡⚡⚡⚡⚡⚡⚡⚡⚡⚡⚡⚡⚡⚡⚡⚡

Our runaway love💘Where stories live. Discover now