پارت6

5.7K 883 125
                                    

جیمین:

کنار یه درخت بزرگ و کهنسال ایستادم تا یکم نفس بگیرم ،کلاه شنل آبی رنگمو ازسرم برداشتم ونفس راحتی کشیدم ،عرق پیشونیم وپاک کردم چرا انقدر هوا گرمه
+وای خدا مردم ازبس دوییدم خدا لعنتتون کنه پدرسگای جذاب
بلند گفتم وچشم غره ای توخیالاتم بهشون رفتم آخه کی به این اسکولا گفت من جفتشونم برم پدرشو دربیارم
همینجوریکه غرغر میکردم ،قدم زنان جلومیرفتم راستش تاحالا اینجارو ندیدم خب من فقط نزدیکای روستامون بودم هیچوقت حتی یه قدمم ازاونجا دورتر نرفتم بخاطر همین نمیدونم چه غلطی بکنم کمرمم خیلی درد میکنه امیدوارم یه ردو نشونی از روستامون پیداکنم
یکم گذشت ،ومن همچنان تومسیر ناکجا آباد راه میرفتم بدون اینکه بدونم ته این جاده به کجا ختم میشه با شنیدن صدای شکستن شاخه ای درست پشت سرم هینی کشیدم وبه عقب برگشتم ،وقتی کسی و ندیدم خیالم راحت شد دستم وروی قلبم گذاشتم انگار یکی داشت باهاش طبل میزد
خواستم دوباره به راهم ادامه بدم که یکی دستشو گذاشت روی دهنمو به درخت پشت سرم کوبوند
از شدت ترس و وحشت دست و پام شل شده بود این دیگه کی بود
"هی شان بیا ببین چی پیداکردم

جیمین باچشمای درشت شده به آلفای روبروش نگاه کرد وقتی چشمش به گوشه گردن آلفا افتاد تمام خون بدنش به یکباره سرد شد چطور ممکن بود آلفای روبروش یه آلفای سیاه باشه؟(ببینین توهر دسته چه خون آشام چه گرگینه چه ساحره یه گروه هستن که وحشین وازگرگینه هایا خون آشامای نرمال وحشی ترن وخوی درندگی دارن )
@باز زده به سرت داری توهم...(سوت)واوو این عروسک وازکجا پیداکردی هون؟
حالا دیگه جیمین حس میکرد کاملا مرده چون پسری که از قرارمعلوم اسمش شان بود یه خون آشام سیاه از آب درومدواین یعنی ته بدشانسی
هون نگاه مالکانه ای بهش انداخت وخودشو به جیمین چسبوند
"ببینم امگا کوچولو بلدی بهمون حال بدی هوم؟
باحس خیسی بین پاهاش ،آب دهنشو ترسیده قورت دادو توی ذهنش به الهه ماه التماس کرد الان هیت نشده باشه اونم توهمچین وضعیتی ،وقتی دوتا موجود گرسنه منتظربودن تا بدنشو تصاحب کنن
هون سرشو توی گردن جیمین فرو کرد ولیسی به پوست شیری رنگش زد
"بوی شکلاتت بدجوری روانیم میکنه بیوتی نگاه کن
وقتی انگشتاش به جسم سختی برخورد کرد هینی کشیدو دستشو از روی عضو آلفا برداشت اما آلفا مجددا با کشیدن دست جیمین مجبورش کرد عضوشو لمس کنه
درست لحظه ای که داشت با لذت به بدنش کش و قوس میداد یهو درد شدیدی وتوی پایین تنش احساس کرد وازدرد فریاد بلندی کشید
جین یقه آلفا رو توی دستاش گرفت ونگاهی به عضو بریده شدش که خودش اونو بریده بود انداخت
÷میدونستی داری به کی دست میزنی؟
آلفا بدون اینکه جواب جین وبده فقط داد میکشید وگریه میکرد تا اینکه جین عضو بریده شده رو توی دهنش چپوند ومشت محکمی توی صورت سرخ شدش زد
÷اینی که خوردی سفت بود یانه؟

یونگی پوزخندی زد ،خون آشام روبروش بدجوری ترسیده بود این ومیشد راحت ازبوی تعفنی که ازش بلندمیشد فهمید
چند قدم به جلو برداشت که خون آشام ترسیده عقب رفت چون مرد روبروش باچشمای طوسی کسی جز کیم یونگی نمیتونست باشه ،اون به هیچکس رحم نمیکرد مخصوصا کسی که بخواد به افراد نزدیکش صدمه بزنه آخه اون ازکجا باید میفهمید امگا جفت سلطنتی این پادشاهیه؟
یونگی دستشو روی هوا بلند کرد ،با این حرکتش خون آشام احساس خفگی کرد انگار ...انگار که چیزی داره از بدنش بیرون میادو میخواد بکشتش
روی زانوهاش افتادو ملتمس به یونگی نگاه کرد ،ولی اون چشما چیزی جز آتیش توی خودش نداشت
@خ....خواهش ...آههه....میکنم پادشاه...ی...یونگی
یونگی بدون کوچیکترین اهمیتی به کارش ادامه داد انقدر که درکسری از ثانیه خون آشام مثل بادکنک بادشدو بعد ترکید ،حالا این خون بود که صورت هردوبرادرو پوشونده بود

جیمین همه ی زور وقوتشو توی پاهاش جمع کرده بود ومثل اسب تیزپا میدوید(🙂😂)،اگرچه هر یه متری که طی میکرد درد وحشتناکی توی کمرو شکمش میپیچد اما حالا اینا مهم نبود ،جیمین میخواست فرارکنه به هر طریقی که شده

بعد یه مدت که مطمئن شد خیلی ازشون دور شده روی سبزه ها نشست و گذاشت بدن خستش زمین ولمس کنه ،دیگه نایی برای حرکت کردن نداشت به علاوه رایحش توکل جنگل پخش شده بود ،کاش آپای مهربونش حالا اینجا بود ومثل همیشه کمکش میکرد شاید مسخره به نظر برسه اما جیمین حتی انتظار بکهیونو هم میکشید چیشد که کارش به اینجا رسیده بود؟
÷پس اینجایی
ترسیده توی جاش نشست ،اولین چیزی که باهاش روبرو شد صورت خونی وچشمای خشمگین دو جفت وحشیش بود
یونگی نزدیک جیمین شد ولی اون باعقب رفتن باعث خنده ی هردوتا شون شد
یونگی بازم جلورفت اینبار بدن جیمین به تنه درخت اصابت کرد ودیگه راه فراری نداشت
یونگی پیروز مندانه توی صورت امگا کوچولوی معطرش خم شدو لیسی به لبای خودش زد
#بیبی هیت شده ؟
جیمین خیلی زود به مود هفته ی گذشتش برگشت واخمی کرد
+به توچه ها؟
÷میدونستی بیبیای بد تنبیه میشن؟
اینبار جین گفت ومثل یونگی کنار پاهاش زانو زد
جیمین بیچاره از حس فرمونای دومرد روبروش ناله ای کردو با بستن چشماش سرشو به درخت تکیه داد ،ومتوجه چشمای منعکس شده اون دوتا روی سفیدی گردنش نشد


پارت 6
رایترتون مرض داره من چرا تا مریض میشم فعالیتم زیاد میشه؟🤨خلاصه دیدم تو کامنتا گفتین بذارم وکیوت وارانه ازم خواهش کردین زود بزارمش راستش مخم زده شد😂چطور بگم دلم نمیاد براتون آپ نکنم میدونین من ازتون نه شرط ووت میخوام نه کامنت همینکه از داستان خوشتون بیاد و ازش لذت ببرین برای من کافیه🤗🤗
زیاد حرف زدم چشمام دیگه داره بسته میشه😷🤒
فعلا بای💋💋
💘💘💘💘💘💘💘💘💘💘💘💘💘💘💘💘

Our runaway love💘Where stories live. Discover now