پارت13

4.9K 750 134
                                    

$نامجون
+جیمین
÷جین
#یونگی
_کوک
×تهیونگ
€جیهوپ
بقیه فرعین پس علامتشون مهم نیست جز پدراشون
₩پدر جیمین
@ پدر کیم ها





!عالیجنابان ما شنیدیم ملکه ولونای آینده به شاهزاده جونگ کوک آسیب زدن این موضوع صحت داره(من چرا یاد شامپو افتادم😐)؟
نامجون به نمایندگی از برادراش، به عنوان لیدر ورهبر اصلی با خونسردی که سعی در کنترل کردنش داشت روبه وزیر سوک گفت
$کی همچین شایعه ی بی اساسی و پخش کرده ؟همش دروغه ،ازشما انتظار نداشتم همچین چیزی وباورکنین وزیر سوک هرچی نباشه فرد باخرد ومتفکری هستین
صدای پچ پچ درباریان سکوت فضارو درهم شکست
عده ای حرف پادشاهشونو بی چون وچرا پذیرفتن ولی عده ای دیگه همچنان سعی در افشاگری داشتن پس بار دیگه تیری به سوی تاریکی رها کردن بلکه بتونن چیزی از زیر زبون اون 5نفر بیرون بکشن
٪بنده قصد جسارت ندارم ولی یه شایعه ی دیگه هم روی زبان ها افتاده حتی مردمم راجبش صحبت میکنن
جین دستشو زیر چونش گذاشت وسوالی به مشاور اعظم نگاه کرد
÷بگو می شنویم
مشاور از جایگاهش بیرون اومدو روبروشون ایستاد
٪حقیقت داره که ملکه توی اتاقشون زندانی هستن؟دیده شده طی روزهای متوالی پزشکان مختلفی وارد اتاق ایشون میشن وهمینطور پنجره های اتاقشون با فولاد آهنین بسته شده ،اتفاقی برای ملکه افتاده؟
جیهوپ خشمگین دستشو روی دسته ی پهن صندلیش کوبید وباعث شد همشون خفه خون بگیرن ،کی جرعت عصبانی کردن پادشاه آلفاها رو داشت؟کسی که حتی یه مقدار از رایحش برای ازپا درآوردن قوی ترین آلفاهای دنیا هم کافی بود
€بهتره زود طلب بخشش کنین، این حرفتون چه معنی داره ؟دارین میگین ما به ملکمون آسیب میزنیم؟؟
مشاور اعظم ترسیده توی جاش زانو زدو تند تند سرشو تکون داد
٪نه...نه قربان من قصد جسارت نداشتم فقط...
#بهتر نیست فقط دهن گشادتو ببندی؟
یونگی گفت واز روی صندلی بلند شد ،نیشخند زنان سمت مشاور اعظم رفت ونیم نگاهی به وزیر سوک انداخت
#همین حالا همتون زانو بزنین، اگه نمیخواین سم کشندمو روی شما امتحان کنم
همهمه ی بزرگی شکل گرفت ،نامجون راضی از بحث پیش اومده پوزخندی روبه یونگی زدو درمقابل چشمکی نصیبش شد
#زانو نمیزنیننن؟؟؟
با داد یونگی همه از جایگاهشون بیرون اومدن وپشت مشاور اعظم روی زمین چنباتمه زدن ،هیچوقت نباید این جلسه رو تشکیل میدادن، قرار نبود اونیکه به تله میفته خودشون باشن
٪(₩£:"-عالیجنابان مارو عفو کنین!!
یونگی سوت زنان سمت جایگاهش رفت ،بعد اینکه روصندلیش نشست دوباره دستور داد تا طلب بخشش کنن ،درباریانم ناچار بارها وبارها درخواست بخشش کردن تا اینکه بعد 60بار گفتن اون جمله ی مسخره تهیونگ این نمایشو به پایان رسوند
×من به نمایندگی از طرف برادرانم اینبار ازمجازاتتون میگذرم ولی امیدوارم دفعه ی دیگه ای وجود نداشته باشه چون اونجوری ...
به خنجر سیاه وبران جین هیونگش اشاره کرد که از تیغه ی الماس ساخته شده بودو تا الان هزاران نفر طعم درد آورشو چشیده بودن
×با این سلاح طرفین
همه ترسیده برای بار آخر طلب بخشش کردن،به اندازه کافی خورد شده بودن اگه بازم اونجا میموندن خدا میدونست چه بلایی سرشون میاوردن
وزیر سوک به نمایندگی از درباریان تعظیم کردوازشون اجازه خواست تا مرخص بشن ولی با حرف جین همشون متعجب سرشونو بالا آوردن
÷حیف قبل دیدن لونای آینده از اینجا برین اینطور نیست؟
نامجون با حرکت دست از خدمتکار خواست جیمین وبیارن ومدتی بعد ،شخصی با لباس سیاه درحالیکه چند نفر سعی میکردن بدنشو سفت نگه دارن وارد سالن شدن
جیمین ازبین چشمای نیمه بازش اول به جفتاش وبعد به درباریان نگاه کرد، طبق نقشه خودشو به بیحالی زد
! ملکه چه اتفاقی براتون افتاده؟؟
جیمین پر سروصدا نفس میکشید ، درباریان کنجکاو بهش خیره شده بودن ومنتظر جواب به لبهای نیمه بازش نگاه میکردن که درنهایت تهیونگ به حرف اومد
×باید طی ماه های آینده منتظر خبر بارداری ملکه باشین ،همینطور باید ازخودتون خجالت بکشین که باعث شدین لونا با این حالش به اینجا بیان
جیمین چیزی نگفت ،ازخودش متنفر بود اگه اون روز فرارمیکرد بدون اینکه نگران کوک بشه مجبور نبود دروغای مسخره وچندششونو بشنوه، با این حساب باکرگیش تا چند روز دیگه ازش گرفته میشدو به دنبالش زندگیش بیشتر از قبل بهم میریخت ،کاش به جای کوبیدن سنگ تو سر کوک اونو تو سر خودش میکوبید اینجوری به همه ی عذاباش خاتمه میداد
وزیر سوک دستپاچه تکخندی زدوسرشو پایین انداخت
!من‌...بهتون تبریک میگم قربان اما ...پس مراسم ازدواج
€همین حالا اجرامیشه
بازم یه شوک دیگه ،هرچی جلوتر میرفتن بیشتر از قبل غافلگیر میشدن ،این ضربات سخت مثل استخونی توی گلوشون گیر میکرد ونمیزاشت نفس راحت بکشن
٪ولی شاهزاده کوک هنوزبیهوش هستن
نامجون از جاش بلند شد
$شاهزاده بهبودی کامل پیداکردن ،همه چی برای مراسم آمادست فقط کافیه پیوند شکل بگیره تا همه ی شایعات یه جا نابود بشن
یکم بعد کوکم وارد سالن جلسه شد ،مقتدر، استوار بدون کوچیکترین نقصی توی راه رفتن یاضعف بدنی به برادراش تعظیم کردو توی جایگاهش نشست
جیمین درد بدی وتوی قفسه سینش احساس میکرد ،میدونست اشتباه کرده ولی اصلا آمادگی ازدواج وپیوستن به زندگی مشترک ونداشت،کی اهمیت میداد اون چی فکر میکنه؟اونم وقتی مجازاتش از قبل تعیین شده بود ؟؟





پارت13
امیدوارم از این پارت لذت ببرین
سوالی دارین در خدمتم چه از خودم چه از فیکا
❤❤❤
💘💘💘💘💘💘💘💘💘💘💘💘💘💘💘💘

Our runaway love💘Opowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz