پارت18

5.3K 773 195
                                    

#نامجون...
از افکارش بیرون اومد ،نگاهی به نگهبانا انداخت
$ببرینش سیاهچال
کوک سمت نامجون رفت ودست هیونگشو گرفت ،این دیگه واقعا زیاده روی بود
_چی داری میگی هیونگ ؟؟اون جیمینه
دستشو با شدت عقب کشید و داد زد
$جیمین بود حالا دیگه نیست میفهمی یاخودتو زدی به نفهمی؟؟
€جون...
نامجون نگاه جدی و سردی بهش انداخت
$کاری که گفتم وبکنین... اگه حامله شد، بعد کشتن بچش مجازاتش میکنیم اگرنه هرکسی که سعی دربهم زدن نظم دربارو داشت نابود میکنم حالا از دستوراتم اطاعت کنین
نگهبانا سمت جیمین بیهوش رفتن ،تهیونگ خودشو جلوی جیمین انداخت وبا اخم نگاشون کرد
×دستتون بهش بخوره ...قول نمیدم زنده بمونین
نامجون یه تای ابروشو بالا انداخت وپوزخندی زد
$ازکی تاحالا تو روی من وایمیستی؟
سرشو پایین انداخت ،نه به هیچ وجه اون نمیخواست سر راهه برادرش قرار بگیره اما تحمل دیدن جیمین اونم تو این وضعیت گیج کننده و خفقان آورو نداشت پس آروم سمتش برگشت ،بعد مرتب کردن لباساش نگاهشو از خونی که روی ملحفه ریخته بود گرفت بدن تب دارشو توی بغلش کشید وبه هیونگاش نگاه کرد
×خودم میبرمش،نمیخوام دیگه دست کسی بهش بخوره
نامجون با وجود دردی که قلبشو احاطه کرده بود از جلوی تهیونگ کنار رفت وگذاشت ببرتش
$فکر عاقلانه ای کردی، داری بزرگ میشی
تهیونگ همراه نگهبانا از اتاق خارج شد، اون بزرگ شدنی وکه با عذاب دادن ملکش همراه بود نمیخواست
اما چاره ای نداشت ،نمیتونست تو روی برادراش وایسته جیمین گناه کار بود! باید مجازات میشد اما باید نجاتش میداد قبل اینکه قصاص بشه

یه هفته بعد:

٪قربان لطفا به درخواست ما گوش کنین!!
بعد حرف وزیر اعظم تمام درباریان زانو زدن وجملشو تکرار کردن
یونگی نگاهی به خنجرش انداخت ،انقدر بین دستاش فشارش داده بود که خون ازش سرازیر شده بود ،بعد گواهی دادن دکتر واعترافش به خیانت ملکه همینطور باردار بودنش کل درباریان فقط یه تقاضا داشتن
اونم اعدام ملکه وکشتن بچه بود
جین حرصی مشتشو روی میز کوبوند
÷همین حالا همتون خفه شین
€چطور جرعت میکنین بهمون دستور بدین ؟ها ؟
وزیر اعظم با پررویی تمام تو جاش ایستاد ،بدون درنظرگرفتن عواقب حرفاش روبه پادشاهاش گفت
٪ملکه خیانت کردن، از معشوقه ی پنهانیشون باردار شدن وهممونو به بازی گرفتن چطور میخواین از این موضوع بگذرین...
با کوبیده شدن گوی شیشه ای توی سرش، همه ترسیده به نامجون نگاه کردن ،مثل ببر زخمی به شکارش نگاه میکرد اگه زمان به عقب برمی گشت محکم تر از قبل اون گوی بلوری وتوی سرش میکوبید تا دیگه امیدی به برگشتنش نباشه هیچ کس حق نداشت به همسر ولوناش تهمت بزنه هرچند راست باشه
وزیر اعظم دستش و روی پیشانی خونیش گذاشت ،بعد با همون دست خونی به درباریان اشاره کرد
٪ما به عدل ودانش شما شک نداشتیم ،بهتون اعتماد کردیم و شما اینطور با ما رفتار میکنین؟با ماکه چیزی جز حقیقت بهتون نگفتیم؟
تهیونگ خواست سمت وزیر حمله کنه اما جین مانعش شد ،نباید جو بیشتر از این متشنج میشد
نفس عمیقی کشید ،از جاش بلند شد
$درخواستتون چیه؟
وزیر اعظم نیشخند پنهانی زد‌
"قصاص ملکه
$این چیزیه که شما رو آروم میکنه ؟
با لحن بغض داری گفت وچشماشو روی هم فشار داد
چطور میتونست پاره ای از وجودشو بکشه؟اینجوری خودشم میمرد، همشون آسیب میدیدن
٪ما میخوایم عدالت برقرار بشه ،همونطورکه پدربزرگ وپیشینیانتون اجراش میکردن وقتی ملکه سو کیانگ در سال های نخست پادشاهی کیم با خیانت به سلطنت باردار شد پادشاه ایشونو همراه بچشون تکه تکه کرد

Our runaway love💘Where stories live. Discover now