سه دقیقه.....
مدتی بود که تونی داشت با پیتر بازی میکرد..._اعتراف کن پسر تو از این حالت خوشت میاد.
و نک کیر پیتر و گرفت و فشارش داد.پیتر آخی گفت....اون خوشش نمیومد ولی بدنش با افکارش همراه نبودن.
تمام واکنش هایی که داشت...قوسی که به خودش میداد و حرکات پاهاش....
تمام مدت به بدنش لعنت میفرستاد.شد چهار دقیقه و سی ثانیه که تونی شروع کرد به شمردن.
پیتر با شنیدن زمان نفس راحتی کشید....درد و حرارتی که تو این چند دقیقه همراهش بود داشت زجرش میداد.میشمرد که.
_چهل و سه....چهل و چهار....چهل و.... صبر کن ببینم چهل؟..اوه لعنتی یادم رفت باید دوباره از سی شروع کنم.
و ادا درآورد که یادش رفته.و همین کافی بود که پیتر نفس لرزونی بکشه.
_نه نه لطفا نه....
و زد زیر گریه.
دیگه دوو نیاورد و اومد._اوه ببین چه کثافت کاری راه انداختی.
تنی با چندش گفت._ت....تو....تقلب....کردی....
پیتر با اشک توی چشمای گفت._اوه......و تو پنج دقیقه دووم نیاوردی.
محکم تمام کیر دیت رو تو دستش گرفت و فشارش داد.که باعث شد پیتر جیغ بزنه.
میتونم تمام روز به این صدا گوش بدم....تونی توی سرش گفت...و بیشتر به پیتر فشار آورد.
_خب پسر معامله معاملست پس....
چشماش رو ریز کرد.
_وقتشه نتیجه رو عملی کنیم.
YOU ARE READING
dear mistake
Fanfictionمهم نیست چقدر برنامه زور یه نفر ساده باشه... مهم نیست چقدر نقشه یه مرد بی نقص باشه... هر لحظه ممکنه یه چیزی تمام پیش بینی ها رو به هم بزنه. این داستان شامل خشونت زیاد و البته سکس زیاده.(حالا نه خیلی ولی خب بازم) پایان خوش تضمینی +18 شیپ:استارکر.