وقتی بیدار شدم توی بغل تونی بودم....
یادم اومد دیشب کابوس دیدم و اون اومد بغلم کرد تا خوابیدم.میخواستم بلند شم و فرار کنم اما قسمتی از وجودم جلوم رو میگرفت.
با اینکه دیگه مثل قبل عاشق تونی نیستم اما.....هنوزم بهش احساس دارم.سعی کردم بدون بیدارکردنش بلند شم که شکست خوردم.
_صبح بخیر.
بیدار شد و با چشمای بسته حرف زد._صبح بخیر.
پیتر نتونست خودشو قانع کنه که مهربون رفتار کنه....اما نمیتونستم با نفرت کاری کنه.حس خلع داشت...انگار دیگه هیچ چیز دیگه نه درسته نه غلط.
پس دلو زد به دریا.***
_چی شد که زی تو کار دزدی؟
پیتر وقتی سرش تو بشقابش نیمرو و بیکنش بود پرسید.تونی لیوان قهوش رو روی میز گذاشت.
_ماجراش مفسله...ام خلاصش اینه که به هیجانش نیاز داشتم.پیتر نگاه بی معنی به تونی میکنه.
نفسی کشید و ادامه داد.
_من زندگی مزخرفی داشتم پارکر...یه جورایی هنوزم هست._چطور؟
_پدر الکلی، مادر افسرده، تروما کودکی، مرگ عزیزام، دوست دختریم که با دوست خودم ازدواج کرد، گروگان گرفته شدن تو افغانستان و مسئولیت هایی که به خاطر خانوادم رو دوشم بوده.
پوفی کرد.
_هیچ چیزش باب میلم نبود._تو ام با مجرم شدن باب میلت کردیش؟
تونی سر تکون داد.
_اوایلش خوب بود....ولی بعد یه مدت کسل کننده شد منم هیجانشو بیشتر کردم...همه اونهایی که بیرون دیدی رو من دور هم جمع کردم و از یه زندگی فلک زه نجات دادم برای همین پای همه کارای کثیفم هستن...البته به جز ثور و برادرش اونا از خریتشون کنار منن._اونها برادرن؟ بیشتر شبیه....
_زوج ها؟...خب اونم هستن.
چشمای پیتر گرد شد.
_قضاوتشون نکن کاملا ناتنی ان.
تونی توضیح داد و تو صندلیش جا به جا شد.
_خب من ماجرامو گفتم تو چی؟_من هر چی دارمو میدونی.
_نه....من هر چیزی که به ملاقلتمون برمیگرده رو میدونم نه قبلش.
پیتر سر تکون داد.
_ماجرای من مثل تو پر پیمون نیست....تو چهل سال ماجرا پشتته...مال من بیشترینش مرگ خانواده و عمومه._اونم یه داستانه....و من عاشق داستانم.
تونی لبخند سردی زد.***
_اینطور که بوش میاد زندگی بلد نیست روی خوششو به ما نشون بده.
تونی وقتی حرف از گذشتشون تموم شد گفت.اون و پیتر روی شنها دراز کشیده بودن و به آسمون نگاه میکردن....
آسمون اونجا برعکس نیویورک پر از ستاره بود.پیتر دست تونی رو گرفت.....
از کارش پشیمون شد اما نه به زبون آورد مه عقب کشید._شاید برای همین انقدر راحت با هم کنار میایم.
_درسته پارکر... احتمالا درسته.
![](https://img.wattpad.com/cover/321473657-288-k638016.jpg)
YOU ARE READING
dear mistake
Fanfictionمهم نیست چقدر برنامه زور یه نفر ساده باشه... مهم نیست چقدر نقشه یه مرد بی نقص باشه... هر لحظه ممکنه یه چیزی تمام پیش بینی ها رو به هم بزنه. این داستان شامل خشونت زیاد و البته سکس زیاده.(حالا نه خیلی ولی خب بازم) پایان خوش تضمینی +18 شیپ:استارکر.