پیتر میتونست تپش قلبش رو احساس کنه.... همونطور داشتن میرفتن که تونی ایستاد.
_حالت خوبه؟سر پیتر پایین بود اما آروم سرش و تکون داد.
تونی ابرو بالا انداخت.
_چرا بهم نگاه نمیکنی؟
دستش و گذاشت زیر چونه پیتر و یکم بلندش کرد که....
پیتر کل لبو سرخ شده بود.اول تونی تعجب کرد و بعدش آروم پوزخند زد.
که باعث شد پیتر سرختر بشه و صورتشو بدزده.
_بهم نخند._شرمنده پارکر...ولی زیادی بامزه ای.
پیتر با حرس ادامه داد.
_ا...اصلا تو اینجا چیکار میکنی؟تونی شون بالا انداخت.
_یه آدمی بهم گفت دلمر بهترین ساندویچی تو کویینزه منم اومدم یه امتحانی بکنم.
و به کنارش که رستوران دلمر بود اشاره کرد.درسته پیتر قبلا از اینجا کلی برای استارک تعریف کرده بود....اگه صادق باشه خودشم میخواست بره تو.
_میای بریم؟
پیتر بالا رو نگاه میکنه....تونی منتظر پیتر بود.
پیتر هم سرش و تکون میده و وارد میشن._خوش اومدی....
مرد پشت پیشخوان خشکش زد...
_پ...پی...پیتر؟_سلام.
خجالتی دست تکون داد.هر دو فقط به هم نگاه میکردن.
تا اینکه مرد بیرون میاد و محکم پیتر و تو بغلش میگیره._خدای من پسر....دلم برات تنگ شده بود.
پیتر اول معذب بود ام بعدش متقابلا بغلش کرد.
_منم همینطور.بعد یه مدت از هم جدا شدن.
آقای دلمر به سر تا پای پیتر نگاه انداخت.
_خدای من.... امروز هرچی بخوای مهمون منی شنیدی؟پیتر با لبخند سریع سر تکون داد.
و صدای تق تق از مس پیشخوان اومد.
_اهوم...ببخشید که مزاحم لحظه احساسیتون میشم وای من سفارش دارم.دلم اومد چیزی بگه که...
_اون با منه.
پیتر سریع گفت.مرد تپلی هم رفت تا سفارش رو آماده کنه.
پیتر هیچوقت فکر نمیکرد دلش برای منتظر غذا موندن تنگ بشه.
اما حالا اینجا بود.وقتی غذا ها رو بهشون داد پیتر دید دو بسته پاستیل کرمی هم کنارش هست.
به دلمر نگاه کرد و اون مرد به تونی اشاره کرد.استارک هم طوری رفتار کرد انگار کار خاصی نکرده.
_اگه تا الان خوراکی مورد علاقتو نفهمیده باشم باید برم بمیرم.
و رفتن بیرون.
YOU ARE READING
dear mistake
Fanfictionمهم نیست چقدر برنامه زور یه نفر ساده باشه... مهم نیست چقدر نقشه یه مرد بی نقص باشه... هر لحظه ممکنه یه چیزی تمام پیش بینی ها رو به هم بزنه. این داستان شامل خشونت زیاد و البته سکس زیاده.(حالا نه خیلی ولی خب بازم) پایان خوش تضمینی +18 شیپ:استارکر.