ch 35

136 11 0
                                    

استیسی رفت کنار می.
_خانم پارکر...اگه فقط یه نشونه از اون مرد بدین کافیه...یه چیزی که بهش وصل بشیم.

می یکم فکر کرد.
_رانندش....هپی هوگان ممکنه چیزی بدونه.

_شمارشو بده.
فیوری شاکی گفت.

و از طرف استیسی چشم غره دریافت کرد.
می شماره رو از توی گوشیش در آورد و زنگ زدن.

هپی جواب نداد.
درباره زنگ زد...و اینبار جواب داد.

می سریع شروع کرد.
_الو هپی....

_خانم پارکر؟...خدای من الان ساعت چهار صبحه.....

_و پیتر گم شده لطفا کمکم کن.

از اون سمت تلفن صدای تلق و تلوق اومد.
_چی؟ اون پسر چی شده؟

فیوری که دیگه حوصلش سر رفته بود ادامه داد.
_آقای هوگان وقت برای تلف کردن نداریم باید با جناب استارک صحبت کنیم.

هپی نگران و با صدای لرزون جواب داد.
_ا...اما.. لعنتی باید یکم صبر کنید خودم بهش زنگ بزنم بعد اون باهاتون تماس میگیره.

_همین کافیه.
و تلفن زو قطع کرد.

_هی...
می شاکی گفت.

_ماریا خطش رو چک کن.

ماریا دستگاه جلوش رو راه انداخت و در کمتر از چند ثانیه به تلفن هپی وصل شد که دشت بوق میزد.

_الو...
صدای تونی بود.
_هپی گفتم تا وقتی اتفاق خیلی واجبی نیفتاده با این شماره من تماس نگیر.

_میدونم تونی ولی پای پین وسطه.
تونی تک خنده ای کرد.
_انقدر زود دلش برام تنگ شده؟

_اون گم شده؟

یه مدت پشت تلفن سکوت بود.

صدای تونی عمیق و تحدید آمیز بود.
_اگه این یه شوخیه....

_نیست تونی پیتر گم شده همین الان می زنگ بز...

تماس قطع شد.

_ردیابیش کردی؟
فیوری پرسید.

_شمارش یه شماره اختصاصیه ردیابی دقیقشون غیر ممکنه.

_یعنی....؟؟

_اما تو ایتالیاست اینو مطمئنم.

_پس ریگی به کفشش نیست.
استیسی گفت.

همونجا تلفن می زنگ زد.

_مهم نیست
فیوری سریعا با خشم از اتاق رفت.

dear mistakeWhere stories live. Discover now