می روی مبل خونه استارک نشسته بود و چایی که تونی بهش داده بود رو مینوشید و تماشا میکرد که تونی داره تو پوکر تقلب میکنه.
_ببین بچه این پوکره.... چیزی به اسم تقلب توش وجود نداره.
_ا...اما تو اون امتیاز رو نگرفتی.
پیتر مثل بچه هایی که پاستیلشون رو دزدیدن حرف میزد._من چهار تا شاه دارم پس گرفتمش.
استارک لبخند موذی داشت و عین چی دروغ میگفت._ولی یه شاه دست منه.
و کارت رو نشونش داد.استارک نگاهش رو به دست خودش دوخته بود و با اعتماد به نفس جواب میداد.
_میدونم چی میگی ولی نمیفهمم.و دست رو ادامه دادن که....
تونی سرش رو بالا گرفت و دید پیتر طوبی بغض کرده که انگار هر لحظه ممکنه گریش بگیره.همونجا چشماش چهارتا شد و از جاش پرید.
_چی؟ واقعا انقدر یه بازی مهمه؟ ترو خدا اون قیافه رو نگیر خیلی زشت میشی.و با حرف آخر پیتر واقعا زد زیر گریه.
_من زشتم؟استارک تو همون حالت گیر کرد....
آخر رو به می کرد.
_می کمک._روانکاو تویی....من فقط ناظرم.
استارک دستاش رو مشت کرد و آخر....
پرید و پیتر رو بغل کرد و فشارش داد.
_تو زشت نیستی پیتر، منم تقلب کردم راست میگی من من چند تا کارت اضافه تو دست گذاشته بودم...حالا گریه نکن.همه تو همون حالتی که بودن خشکشون زد.
از استارک که منتظر یه واکنش از پیتر بود تا می که اونم منتظر پیتر بود و خود پیتر که نمیدونست چیکار کنه.
یکم تو همون حالت موند..... تا وقتی که اون بغل گرم نشد پیتر نفهمید چقدر به یکیشون نیاز داشت.... نرم اشک ریخت و عضلاتش رو رها کرد....با خودش تکرار کرد[ون تونی نیست قرار نیست بهت صدمه بزنه].
فینی کرد و...
_میشه ولم کنی؟_بگم چون بو سیب میدی نمیخوام چی میگی؟
می اومد بلند شه که....
با خنده ریزی که پیتر زد پشیمون شد.
پیتر آروم دستش رو دور استارک انداخت.استارک لبخند آرومی زد.
_بهش نیاز داشتی.پیتر آروم سرش رو تکون داد و به لباس استارک چنگ زد و زد زیر گریه....
حتی یه ذره هم خودش رو نگه نداشت....تمام اشک هایی که تو این مدت تو خودش ریخته بود رو رها کرد...
تک تک قطراتش رو.
YOU ARE READING
dear mistake
Fanfictionمهم نیست چقدر برنامه زور یه نفر ساده باشه... مهم نیست چقدر نقشه یه مرد بی نقص باشه... هر لحظه ممکنه یه چیزی تمام پیش بینی ها رو به هم بزنه. این داستان شامل خشونت زیاد و البته سکس زیاده.(حالا نه خیلی ولی خب بازم) پایان خوش تضمینی +18 شیپ:استارکر.