ch5

273 33 1
                                    

پیتر ترسیده بود.... اون چیزی که جلوش بود برای یه غول تمام عیار حساب میشد و حالا باید اون رو ساک میزد.
نمیتونست جلوی ریختن اشکاش رو بگیره...حتی با اینکه میدونست اونها نجاتش نمیدن.

_بجنب پسر...من زیادی صبور نیستن.
تونی دستش رو توی موهای پیتر تکون میداد و سرش رو هدایت میکرد.

پیتر میخواست مقاومت کنه...اون این رو نمیخواست.

_خیلی خب بچه....حوصلم و سر بردی.
کله پیتر رو طوری گرفت که دهنش باز بمونه و آلتش رو وارد دهن پیتر کرد.

فقط یکم وارد شده بود ولی دیگه بیشتر وارد گلوش نمیشد.
پیتر سعی میکرد حرکت کنه ولی با ضربه سر تفنگ به صورتش منصرف شد.

_اگه یه بار دیگه جرأت کنی مزاحم لذت من بشی درجا ماشه رو میکشم.
حرف و لذت خشن تونی به ترس پیتر هیچ کمکی نکرد.

تونی سر پیتر رو طی زمان پیشتر جلو میکشید...حتی با اینکه چند بار جاش قفل شد ولی برای تونی ذره ای اهمیت نداشت.
اون انقدر جلو بردش که تمام آلتش وارد دهن پیتر شد.

نگاه تونی به سقف بود و از لذت چشماش برگشته بود.
_آاااااه.... دهنت تنگت عالیه.
به پیتر نگاه کرد و....

پسر بیچاره با صورت سرخ و خیس التماس میکرد که تمومش کنه...
و دیدن اون چهره باعث شد که تونی نظر دیگه ای داشته باشه.
سر پیتر و گرفت و شروع کرد به عقب جلو کردنش....تا دو دقیقه بعد این کار رو کرد که توی دهن پیتر اومد.
و بعد خودش و بیرون کشید.

_اوفففف... پسر اگه میدونستن اون بیرون هستی خیلی وقت پیش میومدم سراقت.
و خندید.

پیتر به هق هق افتاده بود.
تونی یکم دیگه چهره شکسته پیتر رو تحسین کرد و بعد...موهاش رو ول کرد که بخوره زمین.
اون میتونست همیشه شاهد همچین صحنه ای باشه.

dear mistakeWhere stories live. Discover now