ch 27

135 15 1
                                    

در آسانسور باز شد و پیتر و می رفتن داخل....
قرار شد امروز قبل از اینکه برن پیتر ام جی و ند بیان پیش تونی.

یا درواقع اومدن دنبالش.
وقتی وارد شدن کسی نبود.

_آقای استارک گفتن برید به طبقه بالا.
هپی پشت سرشون گفت و باهاشون وارد شد.

می پشت پیتر و گرفت.
_برو پیتر من همینجا میمونم.

پیتر سر تکون داد و رفت تا تونی رو بیاره.
وقتی به طبقه رسید دید تونی روی مبل خیلی شیک و مرتب درست مثل روزی که بیرون دیدتشه.

_سلام.
پیتر آروم گفت.

تونی برگشت...با دیدن پیتر لبخند ز.
_هی پارکر.
اما از جاش بلند نشد.
_بیا اینجا پسر.

پیت جلو رفت.
_متاسفم تونی ولی فکر کنم بهتره بریم و....

استارک حرف پیتر و قطع کرد.
_بیخیال.... چه فایده که بریم سر قراری که هنوز براش آماده نیستیم؟

پیتر شکه شد.
_م...منظورت چیه؟

تونی ابرو بالا انداخت.
_پیتر واقعا؟
به صورت پیتر اشاره کرد.
_رو صورتت پر عرق سرده، داری سکته میکنی و میگی که آماده ای؟

پیتر یکم لرزید.
_نیستم؟
تو صداش بغض بود.

تونی سر تکون داد.
_نوچ نیستی.
و یکم رو مبل عقب رفت و برای پست جا باز کرد.
_پس باید هرچه زودتر آماده شی....مخصوصا که وقت تنگه.

پیتر فهمید منظور تونی چیه و رفت کنارش نشست.

پیتر و استارک تو چشمای هم خیره شده بودن.
_خب پارکر..... من سوال میپرسم و تو بدون تبصره و با صداقت تمام جواب میدی. متوجهی؟

پیتر سر تکون داد.

_خوبه....حال بگو، چقدر دوستات برات مهمن؟

پیتر آب گلوش رو قورت داد...
_اندازه کل زندگیم.

_چقدر میخوای ببینیشون؟

_انقدری که نبودشون داره قلبمو فشار میده.

_چقدر نبودشون روت تاثیر گذاشته بود؟

_انقدری که جای خالیشون شروع کرد به درد فیزیکی شدن.

_وقتی ببینیشون اولین کاری که بی تردید میکنی چیه؟

با بغض جواب داد.
_یه بغل گروهی محکم.

_چی میگی بهشون؟

پیتر کم کم اشکش اومد.
_اینکه متاسفم و میخوام بازم پیششون باشم.

استارک تمام سوالات رو محکم و جدی از پیتر میپرسید و رسید به قسمت آخر.
_پس حالا همین کارو میکنی.
رو به در پشتش کرد.
_بچه ها بیاید بیرون.

پیتر شکه به در نگاه کرد....

ند و ام جی بیرون اومدن.
هر دوشون روی گونه ختشون زد اشک بود.

به هم نگاه کردن و...
_بجنب پارکر به حرف خودت عمل کن.

بی اراده بدنش حرکت کر و هردوشون رو به آغوش کشید.
و اون دو نفرم کم کاری نکردن و تا تونستن پیتر رو فشار دادن.

_متاسفم....

_حرف نزن بازنده.
ام جی گفت.

می وارد اتاق شد و تونی براش چشمکی زد.
اون هم به جوابش لبخند ملیحی زد.

dear mistakeNơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ