پیتر به مرزش رسید.
_میخوای بیای؟
تونی دم گوشش گفت.پیتر حس شرم میکرد...اما این درد زیادیش بود.
با کراهت تایید کرد._هوممممم....
تونی یکم فکر کرد.
_میدونی برای این کار باید درست درخواست کنی.
و کیر پیتر رو طوری گرفت که نتونه بیاد.و پیتر از درد آه بلندی کشید.
_لطفا بزار بیام...التماست میکنم._چه کنم با این دل مهربون....قبوله.
شون بالا انداخت.
_اما....همین کلمه کافی بود که به تن پیتر رعشه بیفته.
_تا وقتی من بخوام میای...انقدر میای که دیگه چیزی برای اومدن باقی نمونه.کیرش رو ول کرد گلوی پیتر و گرفت و فشارش داد.
و به کردنش ادامه داد.پیتر با اومدن حس راحتی کرد....
راحتی که هرگز به لذتش اعتراف نخواهد کرد.اما تونی هنوز داشت کارش رو میکرد.
طوری که اصلا پیتر براش مهم نبود.... پیتر براش یه اسباب بازی بود که باید سرگرمش میکرد.چند بار پیتر اومد...تا اینکه شمارش از دستش در رفت و....
از یه جایی به بعد چیزی برای اومدن نبود.اون یه ارگاسم خشک داشت.... که فقط درد رو به همراه داشت.
_انقدر زود تموم شد؟....
تونی درحالی که هنوز حرکت میکرد گفت.
_بیخیال تو که جوونی باید حالا ها کار کنی.
و یه اسپنک به باسن پیتر زد.
_یکم تلاش کن.پیتر فکر میکرد نمیتونه بیشتر از این خجالت بکشه که....
در باز شد.
_تونی کار تمومه.

BINABASA MO ANG
dear mistake
Fanfictionمهم نیست چقدر برنامه زور یه نفر ساده باشه... مهم نیست چقدر نقشه یه مرد بی نقص باشه... هر لحظه ممکنه یه چیزی تمام پیش بینی ها رو به هم بزنه. این داستان شامل خشونت زیاد و البته سکس زیاده.(حالا نه خیلی ولی خب بازم) پایان خوش تضمینی +18 شیپ:استارکر.