Ch 25
پیتر بعد کلی کلنجار رفتن با خودش یه پیام برای تونی فرستاد.
[سلام]
با فرستادن پیام سریع صفحه گوشی رو خاموش کرد و گذاشتش کنار.... حس کرد قلبش یکم محکم میتپه.....دوباره رفت تو حال افکار اضافی، اگه منظورش موارد اضطراری بود چی؟ اگه فقط برای تعیین روز مشاوره بود چی؟...
و همینطوووووورییی فکر و خیال کرد که گوشیش لرزید.
[سلام.
ببخشید شما؟]پیتر زد تو سرش و جواب داد.
[پیتر ام][اوه پیتر خوشحالم پیام داد.
البته یکم بیشتر از اونکه میخواستم طولش دادی.]یعنی میخواست پیتر هرچه زودتر پیام بده؟
ناخودآگاه لبخند زد.
[متاسفم نمیدونستم چطور باید سر بحث رو باز کنم برای همین طول کشید.😁]
خدایا پیتر تو یه احمقی این چه جواب چرتی بود که دادی؟[بیخیال میدونی که باز کردن سر بحث اکثرا کار منه.
زیاد نگران اون نباش فقط بیا و همه چیز و بسپر به من][برای دفعات دیگه یادم میمونه.]
پیتر یکم فکر کرد...دیگه نمیدونست باید چی بگه...که استارک خودش به این مسئله رسید.
[خوب برای آخر هفته هیجان زده ای؟]
[یکم نگرانم]
[یکم؟
پسر تو برد کردی که فقط یکم نگرانی...اصولا باید تو مرض سکته باشی.
اینهمه اعتماد به نفس از کجا اومده؟]پیتر ریز خندید و سریع شروع به تایپ کرد.
[از مشاور خوبم اومده.]
وقتی دکمه ارسال و زد سریع صورتشو کرد توی بالشت.
باورش نمیشد یه همچین پیامی داده.[دسته پارکر....کاملا درسته.]
پیتر آب گلوش ر قورت داد و لبشرو گاز گرفت...حس کرد بهتره د اون موضوع از تونی کمک بگیره.
[تونی...میشه تو یه مورد یه کمکی بهم کنی؟][کار من کمک به توعه پسر.
بگو ببینم.][درمورد دانشگاهه.]
یکم تا جواب تونی وقفه افتاد.[داری به رفتن فکر میکنی؟]
[تقریبا.]
[فکر کنم منظورت اینه که میخوای بری ولی هم میترسی هم نگران.
درسته؟]پیتر لبخند زد...مثل اینه که تونی افکار پیتر رو میخونه.
[درسته.][خب کدوم دانشگاه؟ یا کدوم رشته؟ هر کدوم و میخوای بهم بگو تا راهنماییت کنم.]
پیتر ابرو بالا انداخت.
[میدونی اون مشکل اصلی نیست.][میدونم.
اما مشکل اصلیت اینجوری حل نمیشه.
درسته؟]پیتر یکم به فکر رفت که دوباره تونی پیام داد.
[تو نگران برگشتن تو جامعه ای.
اامت اونم مثل رفتن تو خیابونه، قدم اول ترسناکه، و ادامش پر استرس ولی قبل اژدها اینکه بفهمی همش درست میشه چون به آدمای درست میرسی.]پیتر لبخند بزرگی زد.
آدم درست تویی تونی.
تو فکرش گفت و همونجا خشکش زد.
[ممنونم کمک بزرگی بهم کردی.][خواهش میکنم.
هر وقت منو خواستی بی تردید بهم پیام بده، زنگ بزن یا حتی بیا پیشم.][حتما خداحافظ]
و گوشی رو به کنار پرت کرد.
YOU ARE READING
dear mistake
Fanfictionمهم نیست چقدر برنامه زور یه نفر ساده باشه... مهم نیست چقدر نقشه یه مرد بی نقص باشه... هر لحظه ممکنه یه چیزی تمام پیش بینی ها رو به هم بزنه. این داستان شامل خشونت زیاد و البته سکس زیاده.(حالا نه خیلی ولی خب بازم) پایان خوش تضمینی +18 شیپ:استارکر.