dear mistake

ch19

صبح شده بود و پیتر توی تختش قلت زد.
میتونست بگه این بهترین خوابی بود که طی مدت ها داشت.

به خودش کشی داد و از جاش بلند شد..... به دست و صورتش آب زد و لباسش رو عوض کرد.
قبل رفتن از اتاقش دوباره به گوشی روی میز نگاه کرد...آب گلوش رو قورت داد.
تصمیمش رو گرفت و گوشی رو توی جیب کت بیرونش گذاشت.

وقتی به رگال لباش رسید خودش رو تو آینه در کمد دید.
هنوزم فاجعه بود ولی..... یکم زنده به نظر میرسید.

رفت توی اتاق حال و..... می رو پریشون روی مبل دید.
آروم کنارش رفت تا دقیق ببینتش.

می با دیدن پیتر سریع از حالت نیمه درازکشیده بلند شد و نشست.
_صبح بخیر...
صداش کمی خش داشت.

پیتر نگران شد.
_ص...صبح بخیر.

نگاه پیتر انقدر واضح بود که نیاز نداشت چیزی بگه....می خودش جلب داد.

صورتش رو دست کشید و موهای آشفتش رو کنار زد.
_لطفا بشین.

نگرانی پیتر بیشتر شد و نشست.

_پیتر دیشب....
می سعی داشت به بهترین شکل حرفش رو بزنه.
_خیلی درمورد تون....استارک فکر کردم.

حواس پیتر شیش دنگ شد.
_چیزی درموردش هست؟

می لبش رو گاز گرفت.
_میدونی اون..... داره پیشرفت میکنه....
می دیگه تو چشمای پیتر نگاه نمیکرد.
_داره کمکت میکنه..... نمیفهمم.... باید خوشحال باشم ولی....
می نگاهش رو بالا گرفت و تو چشمای پیتر نگاه کرد.
_حس خوبی ندارم.

پیتر یکم نا امید شد، استارک اولین کسی بو که طی این مدت پیتر باهاش کنار اومده بود و می باهاش مشکل داشت؟
_چرا؟

_میدونم مسخرست ولی....
می وقفی کرد و بعد ادامه داد.
_انگار اون داره طلسمت میکنه.

پیتر یه لحظه شکه شد و بعد....
نا خودآگاه بلند زد زیر خنده.

تو خونه هیچ صدایی جز خنده پیتر نبود.
تا اینکه بالاخره بالاخره از به خودش مصلت شد.

_ببخشید...خدایا می....
یکم دیگه خندید و بعد ادامه داد.
_می تو به بغلی که دیروز بهش دادم حسودی کردی؟

می نگاهش رو از پیتر دزدید.

و پیتر دوباره زد زیر خنده.

_بخند بخند.....خیلی خنده داره.
دست به سینه شد و روش رو یه سمت دیگه گرفت.

بعد یه مدت وقتی خنده پیتر تموم شد.
پیتر بلند شد و دستش رو دور کی حلقه کرد و سرش رو تو گردنش فرو کرد.

_متاسفم می.....

می یکم نرم شد، و دستش رو از حالت دست به سینه در آورد و پیتر رو بغل کرد.
_دیگه ازم دور نشو....بهم قول بده.

پیتر تو بغل می لبخند زد و موهای می رو بو کرد.
_قول میدم.