۱۵ سال بعد...خونه ی جونگکوک
بلند شدن صدای زنگ آلارم مساوی شد با داد زدنای یو وول و فریاد کشیدن یوجین و لگد زدن یوهانی که بیدار شده بود به تختِ اون دو تا الفای احمق که از قضا داداشش بودن!
جونگکوک از تو آشپزخونه داد زد: دوباره صداتون نمیکنما پاشین صبحونه بخورین
یوجین با اخم بیرون اومد: امروز باز چخبره؟
جونگکوک: عروسی ننته چخبره مدرسه داری دیگه پاشو حاضر شو
یوجین غرغری کرد و زیرلب گفت: اخه کی میاد تو رو بگیره اگه یه ذره اخلاق داشتی بابامون و نگه میداشتی
جونگکوک با عصبانیت داد زد: هوی کره خر حرفتو شنیدم
یو وول با اخم داد زد: مامااااااان مامااااان بسههه داد نزن خبر مرگم خوابیدم اینجاااا
یوهان لگدی بهش پرت کرد و همونجور که مسواکش و برمیداشت تا به دسشویی بره زمزمه کرد: بی مصرف کاش خواب به خواب بری با اون صدای نکره ات
یو وول با اخم سرش و از بالشت بلند کرد و چشمای لیزریش و به یوهان دوخت که بیخیال به سمت دسشویی میرفت
یو وول خواست دو مرتبه داد بزنه که جونگکوک تو اتاق ظاهر شد و به قسمت تخت های یوجین و یوول نگاهی کرد و با تاسف سری تکون داد: طویله درست کردن واسه خودشون...
بعد چشمش به یو وول خورد و با اخم گفت: هوی گوساله مگه نگفتم دفعه ی اخرت باشه صداتو میندازی تو سرت نعره میکشی؟ ما اینجا همسایه داریم
یو وول: محض رضای فاک مامان ما گرگینه ایم گوساله و کره خر و اینایی که میگی هیچ جوره به ما نمیخوره!
یوهان از دسشویی بیرون اومد: مامان اینو راس میگه اصلا حیوونای بدبخت چه گناهی دارن تو بعنوان فحش از اسمشون استفاده میکنی؟
جونگکوک: میخوای بعنوان فحش از اسم تو استفاده کنم؟ باز دیروز ازت تعریف کردم الان هار شدی؟ اون خط چشم چیه کشیدی؟ خجالت بکش میخوای بری مدرسه پاکش کن زود
یوهان با صدای لرزون گفت: مامان من نزدیک هیتمه انقدر سرم داد نزن
جونگکوک چشمی چرخوند: یوهانا این حربه هات رو بقیه کار میکنه نه منی که زاییدمت بزرگت کردم زود هرچی مالیدی پاک میکنی.. یو وول توام تن لشتو جمع کن بیا صبحونه بخور دیر شد
یوهان: مامااان یه امروز و گیر نده به من امروز تولده سوهیونه من باید به چشمش بیاام
یوجین که تا الان داشت روی مبل چرت میزد از جا بلند شد و گفت: سوهیون چه خریه؟ بیخود نمیخواد به چشم هیچ خری بیای کوکی راس میگه برو هر چی مالیدی پاک کن
YOU ARE READING
Young Daddy!
Fanfiction(completed) Couple: TaeKook, YoonMin, NamJin, HoMing(ㅋㅋ) Genres: Omegavers, Romance, Mpreg, Smut, Angst, Comedy بخشی از فیک: هارین نق زد: خودت گفتی هر وقت فهمیدم جفت هاجون اوپا کیه بهت بگم! و کل سالن غرق سکوت شد.... یونگی با عصبانیت گفت: هارین بسه...