چوموک در حالیکه چوآ به بغل و با دوتا چمدون به دست میدویید گفت: این به موقع رسیدنتون بود؟چوهی دستش و رو کلاه حوله ای رو سرش گذاشت و گفت: انقدر غر نزنی زودتر میرسیم باور کن
جین نفس نفس زنان پاسپورت خودش و چوآ و چوهی و چوموک و به مرد مسئول داد و به نامجون گفت: نامجونا پاسپورتت
نامجون جیباش و گشت و گفت: نیست
چوموک وا رفته گفت: نیست؟ یعنی چی نیست بابا دوباره اتفاق دوسال پیش و باید تکرار کنی؟ خوب بگرد
چوهی: هولش نکن خب شاید گم شده حتما قسمت اینه!
نامجون: واقعا نیست نکنه تو ماشین جا گذاشتم؟
چوموک ضربه ای به پیشونی خودش زد
جین: اوه دارن گیت و میبندن نامجونا بیشتر بگرد
مرد مسئول: اقا بفرمایید پاسپورتاتون
جین: صبر کنید مال همسرم گمشده
نامجون: چاره ای نیست شما برین سوکجینا من اگه پاسم و پیدا کردم با پروازای بعدی میام
جین: نه ما بدون تو نمیریم نامجونا
مرد مسئول: مگه اسم این اقا که همسرتونه کیم نامجون نیست؟
جین: بله بله
مرد: پاسپورتش و اول از همه خودتون بهم دادید
جین: اوه دست خودم بود؟ انقدر دوییدم حواسم نبود
همگی نفس آسوده خاطری کشیدن و چوموک احساس کرد یه سکته رو رد کرده..
.
.جونگکوک: جیمینا من نفهمیدم از شش ماه پیش برنامه ریختین واسه کریسمس.. چرا اخه؟ چرا زودتر نرفتیم؟ مثلا تو تابستون؟
جیمین: جونگکوکا شغل همسر من با شماها یخورده متفاوته وزیر کشوره الکی که نیست امروز بگه فردا میخوام برم مسافرت باید با هزار تا نهاد کشوری و غیرکشوری هماهنگ کنه
جونگکوک چشمی چرخوند و زمزمه کرد: یجور پز میده انگار نه انگار شوهرش یونگی هیونگ خودمه!
یوهان وقتی برای چهارمین بار زیر شکمش تیر کشید، به جای تحمل کردن به همسرش و برادرش هان وول گفت: میگم یه چیزی بنظرتون اگه سفرمون کنسل بشه بقیه چیکار میکنن؟
هان وول: کنسل بشه؟ چرا کنسل بشه
یوهان: دارم میگم مثلا
سوهیون: همه کلی برنامه ریزی کردن واسش عزیزم از این حرفهای بدشگون نزن
یوهان با تکون خوردن هواپیما پیرهنش و سفت چسبید و گفت: خب کار دیگه ممکنه پیش بیاد
هان وول: خب فکر کنم بیشتر از همه بچه ها خیلی ناراحت بشن
DU LIEST GERADE
Young Daddy!
Fanfiction(completed) Couple: TaeKook, YoonMin, NamJin, HoMing(ㅋㅋ) Genres: Omegavers, Romance, Mpreg, Smut, Angst, Comedy بخشی از فیک: هارین نق زد: خودت گفتی هر وقت فهمیدم جفت هاجون اوپا کیه بهت بگم! و کل سالن غرق سکوت شد.... یونگی با عصبانیت گفت: هارین بسه...