جونگکوک: هیونگ اینو درست میپیچم دیگه؟ اوکیه؟
جیمین در حالیکه خودش با سرعت بالایی در حال درست کردن چند نوع شیرینی بطور همزمان بود، نگاهی به رولت گوشتی که زیر دست جونگکوک بود انداخت و گفت: اره دستت درد نکنه عالی شده کامل رولش کن و بذار تو همون ظرف سبزیجات و سس گوجه.. یادت نره لبه هاش و خلال بزنی که وا نره
جونگکوک با احتیاط کارهایی که جیمین گفته بود انجام داد و گفت: هیونگ ببینم مگه تو نگفتی کل یخچال و پر کردی؟ اینا برای چیه دیگه؟
جیمین با قیافه ی حق به جانبی گفت: توله های من عادت دارن بعد از غذا یه دسر بخورن پس باید شیرینی درست کنم تازه چی باعث شده فکر کنی یه یخچال غذا برای ده نفر ادم جواب میده؟
جونگکوک با اخمی که از روی فکر کردن روی چهرش نشسته بود پرسید: ده نفر؟ چرا ده نفر؟؟
جیمین: بغیر از هارو که شیر میخوره فقط پنج تا توله های من با الفام که میشن شش تا
جونگکوک: سه تا هم توله های من شدن نه تا دهمی کیه؟
جیمین: دوست یوهان دیگه.. دیروز یوهان گفت از این به بعد برای اونم غذا درست کنم
جونگکوک با ابروهای بالا رفته گفت: سفارش غذا دادنشون کم نبود دستورم میدن بهت؟ چرا قبول کردی؟ چرا نگفتی حسابش و برسم پسره ی پررو رو..
جیمین خنده کنان یه سینی از شیرینی هاش رو تو فر گذاشت و تایمرش رو تنظیم کرد و گفت: انقدر سخت نگیر چرا بچه رو اذیت کنیم خب حالا ینفر بیشتر چه فرقی به حال من میکنه بهرحال من برای توله های خودمم بود دو تا یخچال و پر میکردم میرفتم
جونگکوک: این دوستش همین جدیده رو میگه؟ همین امگاهه که دیروز اومده بود اینجا؟
جیمین: اره هان وول... پسر دبیر ریاضیشونم هست میدونستی؟
جونگکوک: اوه جدی؟ به اقای چان نمیخورد همچین بچه ی کوچیکی داشته باشه سنش خیلی بالاس!
جیمین خندید: نه بابا آقای چان رو نمیگم اون که بازنشسته شد رفت، الان یه دبیر جدید دارن.. خیلیییی معلم خوبیه هم از لحاظ درس دادن هم جمع کردن بچه ها میدونی که چی میگم؟ اقای چان که بود اصلا نمیتونست کلاس و بگیره دستش و بچه ها مدام از سر و کولش بالا میرفتن من یبار تصادفی موقع درس دادنش دیدمشون داشتم دیوونه میشدم.. اصلا یه کلاس بی نظم و بدرد نخور بود یعنی اقای چان دبیر فوق العاده خوبی بود اما برای کنترل آلفاهای قلدر و بتاهای آب زیر کاه و امگاهای شیطون پونزده شونزده ساله زیادی پیر شده بود
جونگکوک خندید و تابه ی رولت ها رو روی گاز گذاشت و شعلش و کم کرد: اره بهم گفته بودی کلاسشون خیلی شلوغ و درهم برهم بوده... که اینطور من خبر نداشتم اقای چان رفته، حالا اینی که اومده بجای اقای چان چطوره؟
YOU ARE READING
Young Daddy!
Fanfiction(completed) Couple: TaeKook, YoonMin, NamJin, HoMing(ㅋㅋ) Genres: Omegavers, Romance, Mpreg, Smut, Angst, Comedy بخشی از فیک: هارین نق زد: خودت گفتی هر وقت فهمیدم جفت هاجون اوپا کیه بهت بگم! و کل سالن غرق سکوت شد.... یونگی با عصبانیت گفت: هارین بسه...