part 58: جونگ مین آ

1.3K 240 272
                                    

هوسوک: امکان نداره مطمئنم فقط قمپز در میکنی

یوجین: آبونیم بجا حرف زدن فقط رنگتو انتخاب کن تا بهت نشون بدم نابغه ها چجوری شطرنج بازی میکنن

هوسوک مهره ی سفید و برداشت و گفت: هی.. بهت گفتم تا وقتی ازدواج نکردین حق نداری منو این مدلی صدا بزنی

یوجین: باشه آبونیم چرا انقدر حرص میخورید!

هوسوک زیرلب فحشی داد و مینجی با هیجان به چیدن مهره هاشون کمک کرد و گفت: از الان بگم هرکی ببره بوسش میکنم

هوسوک اخم کرده گفت: چه غلطا!

یوجین: آبونیم انقدر از باختت مطمئنی؟

مینگهاو قهقهه ای زد و نیشگونی از لپ داماد آینده اش گرفت و گفت: من طرفدار توام

یوجین از جاش بلند شد و سریعا تا کمر جلوی مینگهاو خم شد و با زبان چینی گفت: باعث افتخارمه

هوسوک اخم کرد: چی بلغور میکنی؟

مینگهاو انگشت اشارشو جلوی دهن یوجین گرفت و رو به همسرش با کنایه گفت: حق نداره بگه.. زبون مادری جفتتو بعد از شونزده سال هنوز یاد نگرفتی واقعا جای تاسفه من همون دوماه اول به عشق تو کره ای یاد گرفتم

هوسوک: به من چه خب چینی زیادی سخته چندهزارتا حرف داره فقط!

مینگهاو: بهونه نیار بازیتو شروع کن

مینکی: بابا منو نمیبری کلاس شنا؟

مینگهاو به ساعت نگاه کرد: اوه راس میگن هوسوکا دیرشده زودباش

هانی: عمو هوسوک این دفعه مارو دیر برسونی دیگه مربی ما رو راه نمیده!

هاجون: من و یو وول داریم میریم بیرون حاضرشید شما رو هم سر راه بذاریم استخر

هوسوک: مرسی هاجونا من میخوام این بچه پررو رو سر جاش بشونم

یوهان: عمو همیشه انقدر بازی ها برات حکم مرگ و زندگی دارن؟

هوسوک: نه یوهانا همیشه نه عمو اینبار فرق داره فقط بازی نیست باید از عفت دخترم محافظت کنم!

یوهان ابرویی بالا انداخت و با تمسخر گفت: متاسفم عمو اگه چیزیم ازش مونده بود شب تولدمون ته کشید!

مینگهاو و هوسوک با کنجکاوی و مینجی و یوجین عصبی به یوهان خیره شدن و پسر تک خنده ای کرد و گفت: اوه یادم افتاد با آلفام قرار داشتم باید برم

.
.
.

تهیونگ یه قاشق دیگه بستنی موزی تو دهن جفتش گذاشت و گفت: باید کمتر شیرینی بخوری ممکنه قند بگیری

جونگکوک: اینو به توله هات بگو نه من

تهیونگ: مگه الان متوجه میشن!

Young Daddy!Where stories live. Discover now