مینجی: واو تا حالا ندیده بودم عمو تهیونگ قهقهه زدن بلد باشه اصلا فکر نمیکردم بتونه بخنده!یوجین به پدر مادرش نگاه کرد و گفت: دیدن این مدلی جونگکوک خیالمو راحت میکنه
هان وول: دقیقا کنار هم بودن مامان و بابا حس امنیت میده انگار بهم ثابت میشه همه چی درسته و سرجاشه.. میدونید تا قبل ازینکه من و بابا مامان و پیدا کنیم زندگیمون خیلی سرد و بیروح بود انقدری که بابا واقعا خندیدن و شاد بودن و یادش رفته بود!
یوجین از زیر میز دست هیونگش و تو دستش گرفت و فشار آرومی بهش وارد کرد تا هشدار بده که از افکار و خاطرات تلخش بیرون بیاد و در لحظه کنار خانوادشون شاد باشه
هان وول تلخندی به لبش آورد و چندبار پلک زد تا اشکاش محو بشن و سرش رو به شونه ی یوجین تکیه داد و با لحن مظلومانش گفت: یوجینا بنظرت دادگاه چطور پیش میره؟
یوجین: هرچی بشه تهش باز کنار هم میمونیم
هان وول: من دلم نمیخواد خانوادمو از دست بدم تازه به حس خوشبختی کنار شماها عادت کردم اگه برم.. اگه برم..
یوجین: هیونگ به چیزای بد فکر نکن
مینجی: اره اوپا به چیزای خوب فکر کن مثلا سرویس کردن دهن یوهان
یوهان فورا مشتی از موهای مینجی رو گرفت و کشید: یا سلیطه خانوم یجوری میزنمت تا اخر عمرت بی اختیاری ادرار بگیریا
مینجی: یا توله سگ موهامو ول کن قبل از اینکه بذارم آلفام بیاد بیرون جرت بده
یوهان با لحن ترسیده و لوسی گفت: اوه اوه نذاری بیاد بیرونا من میترسم مینجی نکن اینکارو با من
مینجی که هم موهاش درد گرفته بود هم پسر حرصش رو دراورده بود، غرشی کرد و سمت یوهان حمله ور شد و یوهان هم اماده شد تا جواب حمله و غرش دختر و بده که هر دو کمرهاشون توسط جفتشون گرفته و ناچارا از هم جدا شدن
مینجی با اخم بطرف یوجین برگشت و با لحن آلفاییش داد کشید: ولم کن جلومو نگیر
یوجین که اصلا از این وضعیت و لحن مینجی باهاش اونم تو جمع خوشش نیومده بود اخمی کرد و با صدای بم ولی ارومی زمزمه کرد: بشین سرجات مینجی نمیبینی توله ها رو ترسوندی؟
مینجی با دیدن چشمای زرد براق و اخطار فاحش آلفاش لباش و بهم فشرد و متوجه شد وضعیت خطریه و نباید بیشتر پافشاری کنه و به نفعشه آروم بگیره!
از طرف دیگه سوهیون کمر یوهان رو محکم گرفت و روی صندلی کنار خودش نشوند
یوهان نگاه بدی به پسر انداخت: دفعه ی آخرت باشه موقع دعوا منو عقب میکشی ها!
سوهیون که همیشه تموم حرکات و حرفهای پسر رو به شکل کیوت وارانه ای میدید و میشنید لبخندی زد و نیشگونی از لپ پسر گرفت: باشه آبنبات من
KAMU SEDANG MEMBACA
Young Daddy!
Fiksi Penggemar(completed) Couple: TaeKook, YoonMin, NamJin, HoMing(ㅋㅋ) Genres: Omegavers, Romance, Mpreg, Smut, Angst, Comedy بخشی از فیک: هارین نق زد: خودت گفتی هر وقت فهمیدم جفت هاجون اوپا کیه بهت بگم! و کل سالن غرق سکوت شد.... یونگی با عصبانیت گفت: هارین بسه...