اون بوسه بقدری شوکه کننده بود که چند لحظه ای طول کشید تا تهیونگ بفهمه داره توسط جونگکوک بوسیده میشه و بتونه دستاش و بکار بگیره و دور تن پسر حلقه کنه و متقابلا ببوستش
و خب بیشتر از همه این حرکت برای اون چهار پسری که شاهد اون بوسه بودن، شوکه کننده بود، بقدری که تا وقتی صدای بوسشون و مکیده شدن لباشون شنیده نشد سرجاشون ایستاده و بهشون خیره بودن، اما بعدش با شنیدن اون صدا هول شده از اونجا دور شدن و در و پشت سرشون بستن و چهارنفری پشتش ایستادن
.
.
.تهیونگ بعد از بوسشون فورا نیم خیز شد و بی توجه به درد معدش، دستاش و دو طرف صورت جونگکوک قاب کرد و پرسید: این چی بود؟
جونگکوک لبش و به دندون گرفت و چیزی نگفت نمیخواست چیزی بگه که تهیونگ فکر کنه بخاطر احساساتی و هیجانی شدنش بوسیدتش..
تهیونگ با خودش فکر کرد حتما یه بوسه ی خداحافظیه پس جراتش و جمع کرد و لباش و دوباره جلو برد تا قشنگتر از قبل ببوستش، اینبار سعی کرد خیلی ملایم تر و با ملاحظه تر از قبل تلافی شونزده سالش و اجرا کنه
اول لب بالایی پسر و مکید، بعد لب پایینیش، سپس بوسه ای روی خال زیر لبش گذاشت، بعد دوباره لب پایینش رو تا تونست بین لبهاش گرفت و مکید و در مرحله ی بعد زبونش و وارد دهنش کرد و زبونش و بین دو لبش اسیر کرد
و در کمال تعجب جونگکوک بهش اجازه ی تک تک این کارها رو داد اونم بدون هیچ اعتراضی!
تازه همکاری هم میکرد و گهگداری او هم لبای آلفا رو میبوسید..
.
.چیزی حدود پونزده دقیقه بعد..
تهیونگ: بگو
جونگکوک: بوسیدمت همین
تهیونگ: چرا؟ گفته بودی ازم متنفری
جونگکوک: هستم
آلفا یبار دیگه بوضوح صدای شکستن قلبش و شنید
جونگکوک: اما به همون اندازه هم دوست دارم
تهیونگ مطمئن بود گوشش مشکل پیدا کرد و اشتباه شنیده پس با گیجی به جونگکوک خیره موند
جونگکوک دست آلفا رو گرفت و بهش نزدیکتر شد و تموم حرفایی که تو مغزش جاری بودن و مرور کرد، اون بوسیدش چون وقتی آلفا حالش بد بود و دکترا به سمت اتاقش میدوییدن تونسته بود بعد از سالها با احساسات خودش روبرو بشه..
به آلفای نگران و مضطرب نگاه کرد و گفت: ازت متنفرم ولی عاشقتم هستم گرگم یه لحظه میخواد پارت کنه یه لحظه میخواد ببوستت خودم نمیفهمم چرا اینجوری شدم وقتی تا دو روز پیش تنها حسم تنفر بود و تنها خواستم جدایی از تو اما .. نمیخوام بمیری تو نباید بمیری کیم تهیونگ حتی اگه تا اخر عمر رابطمون همینجوری پیش بره هم حق مردن نداری
![](https://img.wattpad.com/cover/334230521-288-k90314.jpg)
VOCÊ ESTÁ LENDO
Young Daddy!
Fanfic(completed) Couple: TaeKook, YoonMin, NamJin, HoMing(ㅋㅋ) Genres: Omegavers, Romance, Mpreg, Smut, Angst, Comedy بخشی از فیک: هارین نق زد: خودت گفتی هر وقت فهمیدم جفت هاجون اوپا کیه بهت بگم! و کل سالن غرق سکوت شد.... یونگی با عصبانیت گفت: هارین بسه...