part 29: یه فرصت دوباره؟

2K 317 342
                                    

اون بوسه بقدری شوکه کننده بود که چند لحظه ای طول کشید تا تهیونگ بفهمه داره توسط جونگکوک بوسیده میشه و بتونه دستاش و بکار بگیره و دور تن پسر حلقه کنه و متقابلا ببوستش

و خب بیشتر از همه این حرکت برای اون چهار پسری که شاهد اون بوسه بودن، شوکه کننده بود، بقدری که تا وقتی صدای بوسشون و مکیده شدن لباشون شنیده نشد سرجاشون ایستاده و بهشون خیره بودن، اما بعدش با شنیدن اون صدا هول شده از اونجا دور شدن و در و پشت سرشون بستن و چهارنفری پشتش ایستادن

.
.
.

تهیونگ بعد از بوسشون فورا نیم خیز شد و بی توجه به درد معدش، دستاش و دو طرف صورت جونگکوک قاب کرد و پرسید: این چی بود؟

جونگکوک لبش و به دندون گرفت و چیزی نگفت نمی‌خواست چیزی بگه که تهیونگ فکر کنه بخاطر احساساتی و هیجانی شدنش بوسیدتش..


تهیونگ با خودش فکر کرد حتما یه بوسه ی خداحافظیه پس جراتش و جمع کرد و لباش و دوباره جلو برد تا قشنگتر از قبل ببوستش، اینبار سعی کرد خیلی ملایم تر و با ملاحظه تر از قبل تلافی شونزده سالش و اجرا کنه


اول لب بالایی پسر و مکید، بعد لب پایینیش، سپس بوسه ای روی خال زیر لبش گذاشت، بعد دوباره لب پایینش رو تا تونست بین لبهاش گرفت و مکید و در مرحله ی بعد زبونش و وارد دهنش کرد و زبونش و بین دو لبش اسیر کرد



و در کمال تعجب جونگکوک بهش اجازه ی تک تک این کارها رو داد اونم بدون هیچ اعتراضی!

تازه همکاری هم میکرد و گهگداری او هم لبای آلفا رو میبوسید..

.
.

چیزی حدود پونزده دقیقه بعد..

تهیونگ: بگو

جونگکوک: بوسیدمت همین

تهیونگ: چرا؟ گفته بودی ازم متنفری

جونگکوک: هستم


آلفا یبار دیگه بوضوح صدای شکستن قلبش و شنید


جونگکوک: اما به همون اندازه هم دوست دارم


تهیونگ مطمئن بود گوشش مشکل پیدا کرد و اشتباه شنیده پس با گیجی به جونگکوک خیره موند


جونگکوک دست آلفا رو گرفت و بهش نزدیکتر شد و تموم حرفایی که تو مغزش جاری بودن و مرور کرد، اون بوسیدش چون وقتی آلفا حالش بد بود و دکترا به سمت اتاقش میدوییدن تونسته بود بعد از سالها با احساسات خودش روبرو بشه..


به آلفای نگران و مضطرب نگاه کرد و گفت: ازت متنفرم ولی عاشقتم هستم گرگم یه لحظه میخواد پارت کنه یه لحظه میخواد ببوستت خودم نمیفهمم چرا اینجوری شدم وقتی تا دو روز پیش تنها حسم تنفر بود و تنها خواستم جدایی از تو اما .. نمیخوام بمیری تو نباید بمیری کیم تهیونگ حتی اگه تا اخر عمر رابطمون همینجوری پیش بره هم حق مردن نداری

Young Daddy!Onde histórias criam vida. Descubra agora